نوستالژی این روزای من ...

نوستالژی این روزای من ...

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۱۹ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

دردی که تازه تر شد

يكشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۶، ۰۴:۵۸ ب.ظ
از زندگی کردن تو ملتی که آدماش بخاطر بیکاری و بی پولی 
به 8 سال رفاقت گند می زنند 
متنفرم 
الان تو حالتی ام 
که دوست دارم یه جنبش ملی راه بندازم 
وقتی دوست نداری کاری رو انجام بدی و مجبور میشی انجامش بدی 
می خوای بگذری 
ولی نمیشه , باورم نمیشه این منم 
چنور 
وارد یک بازی خنده دار لج و لجبازی و نامردی شدم 
اصلا لذت نمی برم از کاری که می خوام انجام بدم 
شایدم گذشتم 
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۵۸
گل بارون زده بهاری

نامه ای به دوستم

يكشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۶، ۰۴:۴۳ ب.ظ

دوست خوبم سلام ..

فکر نکنم هیچ وقت بتونی این نامه رو بخونی 

ولی می نویسم برات 

خدا خودش می دونه که چقدر ناراحتم از اینکه دیگه دوست نیستیم کم نیست 8 سال رابطه دوستانه رو به باد هوا دادی 

خیلی با خودم کلنجار رفتم که ببخشمت ولی باز هم قبول نکردم .نتونستم واقعا,حتی خدا با اینکه گاهی فکر می کنم کلا من رو فراموش کرده و درگیر مشکلات سایر بندگانش شده  تو این مورد بی خیال من نشد و یه دستی زد ...طوری که حتی من بنده کوچولو و گناهکارش جا خوردم ...و خودت هم سخت آزرده شدی و حتی از حراست جهاد شکایت کردی که به صورت غ قانونی بمن نقشه میدن (هنوز فقط یه نقشه گرفتم از جهاد )

دیدی چقدر درد داره که کسی بیاد جای تو رو بگیره (فکر کن تو به منی ضربه زدی که کار رو کامل یادت دادم و اونقدر برات احترام قائل بودم که تو این چند سال به فکر ازدواج تو بودم و دائم برات خواستگار ردیف کردم )

اونم خودت با من بد کردی که باعث شد من بهت بی رحم شم, وگرنه من از خیلی وقت پیش ها این فرصت رو داشتم عزیزم اما استفاده نکردم 

و حتی وقتی هم ضربه زدی من نرفتم از حراست از تو شکایت کنم 😐 که نون تو آجر نشه 😐😯😐 حالا تو رفتی از من شکایت کردی 

عزیزم هنوز هم شک دارم که بی خیالت بشم یا عین خودت ضربه بزنم

عزیزم من هم راه بد بودن بلد بودم اما بد بودن و لجبازی رو انتخاب نکردم

این هم می گذره 

اما مطمئن باش خوشبخت نخواهی شد 

دوست قدیمی ات چنور 


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۴۳
گل بارون زده بهاری

فروردینی

يكشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۶، ۰۱:۰۹ ب.ظ

هیچ وقت واسه یه فروردینی زیر آبی نرو 

زیر همون آب خفه ت می کنه 

از ما گفتن بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۶ ، ۱۳:۰۹
گل بارون زده بهاری

من شهریور خدا آمریکا

شنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۶، ۱۲:۰۲ ق.ظ

سلام کمبود عنوان اومد دیگه ببخشید 


یه مدت تو تلگرام سر قضیه پایان نامه م تو گروه آب با یه پسر تبریزی آشنا شدم خیلی پسر با مرامی به نظر می اومد و ابراز علاقه کرد با اینکه بی نهایت مغرور بود و یه مهندس به تمام عیار طرح های انتقال آب و ساخت سد کار می کرد.و رو موضوع من تسلط داشتن 

و واقعا از لحاظ روحی به حضور یک دوست نیاز داشتم و با تبریزیه دوست شدم 

خیلی پسر خوبی ولی بی نهایت خشن غیرتی بود و حتی اگر اسم مگس نر می آوردم نیم ساعت سرش با من بحث داشت و خیلی همه چیو کش میداد 

منم واقعا کشش دعوا نداشتم اون تو اوضاعی که برادرم با مرگ دست و پنجه نرم می کرد .و اینکه کسی بیاد بمن بگه غلط کردی ,خیلی زور داشت حتی اگر از روی عشق باشه.

و بعد از یک دعوای مفصل کات کردیم 

بعد از اون تو فیس بوک یک پسر آمریکایی ایرانی اصل پی ام داد 

دو متر قدش بود 

اولش بخاطر قد بی نهایت بلندش می خواستم بگم دیگه پیام نده 

ولی بیشتر که آشنا شدم دیدم خیلی مودبه 

و تصمیم گرفتم باهاش دوست بشم 

و اون خیلی اصرار داشت که بهش آدرس بدم کادو بفرسته 

من نفرستادم ,حتی ثابت شد که واقعا آمریکا هست 

باز احساس کردم سواستفاده از احساسات یه آدم میشه 

و در نهایت با اصرار زیاد 

براش آدرس فرستادم 

و دیروز یک گلدان گل طبیعی رز قرمز خوشبو  ,دو کیلو آجیل مرغوب,یک بسته گز تزیینی در حد اعلا ,یک پلاک و زنجیر دانه های فیروزه ای مرغ امین نقره ,یک کیک گنده کاکائویی,یک پکیج بهداشتی بانوان شامل مام صابون شیرپاک کن شامپو بدن و اسپری خوش بو کننده و یک کارت پستال و چند تا بادکنک اومد در خونه مون,یعنی در حد لالیگا خوشحالم کرد و خدا برای خانواده ش حفظش کنه 

چون بشر به این درجه از احساس و مرام به عمرم ندیدم (خرید ها از طریق سایت گل بازار انجام شده بود )

و حسابی من رو ذوق مرگ کرد و کلی هم اظهار شرمندگی کرد که خرس یادش رفته ,این اولین کادوی من از یک پسر بود ..ولی خب خیلی خجالت کشیدم چون فکر نمی کردم به این شدت به زحمت بیفته 

و الان از وجود دوست پسر آمریکاییم خوشحالم

دیگه 22 بهمن اومد نگید مرگ بر آمریکا 😆😆




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۶ ، ۰۰:۰۲
گل بارون زده بهاری

پست قبلی کامل شد

جمعه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۶، ۰۲:۰۳ ب.ظ

عید ایمان و امتحان، عید ایثار و احسان، عید قربت و قربان،

عید خلیل رحمان، عید شکست شیطان بر جنابعالی و خانواده محترمتان مبارک.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۰۳
گل بارون زده بهاری

توضیح عامیانه من(کامل شد )

پنجشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۱۱:۰۲ ق.ظ
این توضیحات رو صرفا جهت شفاف سازی خودم در آینده و برخی از دوستان میدم.
سلام مجدد 
قسمت اول 
من یه دوستی به اسم زینت دارم 
دوست من رشته تحصیلیش از من بهتر بوده 
و بازار کار و فرصت کاری بیشتری براش مهیا هست 
ولی همیشه در حال کپی برداری از من بوده 
حتی سایز مهر نظام مهندسی مون مث هم نبود ,رفت یکی دقیقا در همون سایز
درست کرد .
و رشته ش مربوط به امور دام هست .
و من با این بشر از سال 88 دوست بودم یعنی 8 سال دوستی 
و پارسال وقتی شنید من می خوام برم کلاس اتوکد 
اونم گفت منم میام 
اونم اومد و حتی سریعتر از من برای جهاد نامه گرفت 
و من از خیلی وقت پیش از اداره منابع طبیعی قول گرفته بودم برای نقشه 
اما دوستم موفق نشد نقشه بگیره 
و من مطابق قرار و قول اداره مذکور مشغول به نقشه برداری شدم 
دوستم یکبار موفق به گرفتن نقشه از جهاد شد 
ولی بلد نبود utm کنه 
و اومد خونه مون ,یک هفته کامل می اومد خونه و محیط کارم برای یادگیری 
ولی خدا شاهده هیچ وقت به این فکر نکردم که چیزی که بلدم رو به کسی نشان ندم و در یاد گیری بخیلی نشان ندادم 
در حالی که مطمئن بودم اگه اون بود عمرا بمن یاد نمی داد.
3 تا نقشه رو براش درست کردم 
و اونم کلی تشکر کرد که بهش یاد دادم و همیشه می گفت انشالله یه جوری یه روزی بتونم جبران کنم .
و یکبار هم گفت چنور تو کلا کاری به جهاد نداشته باشه منم کاری به منابع طبیعی ندارم (با اینکه به طور غ مستقیم و مستقیم بارها بمن پیشنهاد شده بود که برای جهاد نقشه بکشم اما دلم قبول نکرد که سهم دوستم رو بگیرم .
قسمت دوم :
خب از طرف دیگه ای من با رئیس اداره منابع طبیعی میانه ی خوبی ندارم (به علت هوسبازی این شخص و اینکه حیز هستن هیچ وقت نخواستم در معرض دید این آقا باشم و این آقا هر وقت من دبیر خانه پیش خانم ها می رفتم با بهانه و بی بهانه با یه برگه داخل می شدن منم بخاطر همین زورم می اومد اداره برم و وقتی گفتن قرار رئیس عوض بشه از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم و تصمیم داشتم نرم تا رئیس عوض شه چون دیگه شورش رو در آورده بود ,البته این آقا حاجی و ظاهر بسیار متینی دارن و اگر کسی هم پی ببره می گن خطا از منه ,و چون محیط اینجا کوچکه و منم تا ابد با این اداره کوفتی سر و کار دارم ترجیح دادم سکوت کنم .و همان بهتر ,چون کارمندان این اداره بشدت رئیس ذلیل هستن.
خب یکی دو هفته از قرار معلوم برای انتقالی رئیس گذشت و من گفتم که جهت اینکه طرف خیلی رو مخم نباشه و نیاد دور و برم نمی رفتم و وقتی نقشه ها رو تحویل می دادم می اومدم خونه 
قسمت سوم :دوستم لیلا کارمند اداره 
دوستم کارمند اداره منابع طبیعی ,اوایل میانه خوبی نداشتیم 
بعد ها به مرور خوب شدیم و الان 3 سال که از دوستی مون می گذره 
از روزی که من موفق ب گرفتن نقشه از اداره شدم این دوستم بشدت حسادت می کرد و رنگش هزار بار عوض میشد وفتی یه نقشه تپل می گرفتم با بهانه و بی بهانه گیر میداد (درصد می خواست من نمی گرفتم )
ایشان مسئول امور اراضی اداره هستن و ایشان متقاضیان رو به ما معرفی می کنند.
روزی یه بخش نامه اومد که ایشان هیچ الزامی در دادن نقشه ب ما ندارن و خدا می دونه چقدر خوشحال شد و من ناراحت 
و چند بار گفت اگه من دلم بخواد همه نقشه ها رو بتو یا کس دیگه ای بدم 
منم گفتم هیچ وقت چنین چیزی عدالت نیس و همون تقسیم بر سه باشه 
در واقع دوستم درصد می خواست و منم نمی خواستم حق دو نفر دیگه خورده بشه و زورم می اومد برای نقشه ای که مدت ها تلاش کردم تا بدستش آوردم باز به یکی دیگه هم درصد بدم.
دو سه هفته گذشت و تعداد نقشه ها خیلی کم شد 
و هر وقت میرفتم اداره زینت هم اونجا بود و می گفت برای نصب نرم افزار اومدم 
یه روز لیلا زنگ زد گفت نقشه رنگی رو کجا پرینت می گیرم .منم آدرسش رو بهش دادم 
دو روز بعدش زینت زنگ زد و گفت کاغذ کالک از کجا می خری و کجا پرینت می گیری 
خب دو زاریم افتاد که چی شده 
بهش آدرس دادم اما دیگه پاسخگوی تماس های زینت نشدم 
شنبه شب پیام داد تو تلگرام که با نقشه کش های منابع طبیعی هماهنگ کردم که به صورت درصدی براشون کار کنم 
راستی یه چیزی از قلم افتاد نگفتم 
اینکه من دو سه هفته  با یکی از دوستان نقشه کش اداره هماهنگ کردم نقشه ها رو برای من بفرسته و اونم قبول کرد .(دوستان نقشه کش اهل اینجا نبودن) و وقتی همون روز باهاش تماس گرفتم انگار یکی پرش کرده بود, و گفت شما نامه رسمی ندارید و منابع طبیعی اصلا نباید به شما نقشه بده ,منم گفتم اتفاقا من در حدی رسمیت دارم که اگه برم شکایت کنم شما رو به جای دیگه منتقل می کنند مثل بقیه شهرستان ها که آین کار رو انجام دادن 
اما من دوست نداشتم نامردی بشه .
و زینت پیام داد با دو تاشون به توافق رسیده 
و من از این  ناراحت شدم که بعد از اینکه با اون طرف ها به توافق رسیده و کار گرفته ب من می گه در حالی نه هر روز با هم در تماس بودیم  و حتی رییس جهاد کشاورزی جلوی زینت بمن گفت خیلی دوست دارم نقشه ها رو برای شما بفرستم (شاید حواسش نبود زینت کنارم هست و اون هم نامه آورده بود)
زینت بهش گفت خب به چنور ندین ,چنور به حد کافی از منابع طبیعی نقشه می گیره و من براتون نامه آوردم و من هم بلدم )
و رییس تعاون هم سال پیش بهم گفت هر وقت فول شدی بیا پیش خودم تا از جهاد برات نقشه بگیرم اما سهم من باید محفوظ باشه  (خدا شاهده من نرفتم دور تعاون,به زینت هم نقشه نمی دادن اصلا ,ولی باز هم دلم قبول نمی کرد چیزی که رسما مال اونه ,غ قانونی و با باند بازی مال من بشه )
حتی بعد از نامردی زینت (چون کار یکی از نقشه کش ها رو که خودم قبلا باهاش توافق کرده بودم رو ازم گرفت ) و اینکه دزدکی پی گیر این قضایا شد 
و فکر کنم با لیلا به توافق رسیده بودن ,باز هم دلم راضی نشد که برم تعاون و بخوام از جهاد نقشه بگیرم .
و رفتم اداره و زینت گفت من اون روز با تو تماس گرفتم که باهات هماهنگ کنم اما جواب ندادی 
و اینکه من که به سهم تو کاری ندارم و قرار نیست اینجا به نام تو زده شده باشه که من نتونم از اینجا کار بگیرم 
منم گفتم باشه مبارکت باشه ولی من دیگه با تو دوست نیستم چون نقشه گرفتی و بعد برای اینکه دیر یا زود مشخص می شد بمن زنگ زد چون بعد از اینکه آدرس چاپخانه رو از من گرفتی بمن زنگ زدی و هماهنک کنی 
گفتن بجز یک سلام خشک هیچی بین ما نخواهد بود و گفتم حلال کن اگه از جهاد نقشه گرفتم چون چن بار پیشنهاد دادن بخاطر تو قبول نکردم 
همه چیز گذراست 
و لیلا هم قسم خورد از سر دلسوزی به زینت کمک کرده ,به اون هم گفتم رابطه ای دوستانه ای دیکه باهات ندارم چون کس دیگری رو بمن ترجیح دادی در حالی که خودت از من بیشتر بمن آگاه هستی 
و الان هم بجز سلام علیک رسمی باهاشون حرفی ندارم 
خیانت خیلی تلخه 
دوستای من بهم خیانت کردن چون تعداد نقشه بی نهایت کم شد 
راستی یک روز رئیس اداره گفته بود چون خانم محمدی میاد اداره و نمیاد اتاق من دیگه بهش نقشه نمیدین یا سه تا سه تا به اون دو تا بدین و یکی به خانم محمدی ,یعنی 1 به هفت 
اون مدت خیلی خیلی خیلی ناراحت بودم چون احساس می کردم عالم و آدم با من در افتادن که من رو از پا دربیارن 
3 تا دوست صمیمی دارم یکی شون ازدواج کرده و وقت نداره 
و اون دوتا هم اینجوری شدن 
خیلی خیلی اذیت شدم
خب میدونم باید بیشتر اداره می رفتم ولی تحمل سنگینی نگاه یک بی شرف زو نداشتم و اینکه دوستم خیلی حسادت می کرد و محیط آزار دهنده ای بود 
باید زینت رو به محیط کارم راه نمیدادم.
و چقدر خودخوری کردم خدا می دونه 
تا اینکه یه روز خانم سروش (باهاش دوست صمیمی نیستم ولی تو دبیرخانه کار می کنه و خانم محترمیه )
زنگ زد و گفت رئیس تاکید کرده فردا با اعضای هیئت مدیره تو اتاق رئیس جلسه بزارید ,منم می دونستم رییس می خواد یه جوری بی لیاقتی من رو ثابت کنه و بگه یع مدیر عامل دیگه انتخاب کنید ,دلیل بی لیاقتیمو میگم بعدا )
منم با اعضا تماس گرفتم و گفتم فردا ساعت 11 بیاین منابع طبیعی .
فردا رئیس هیئت مدیره و ثریا (خواهر رییس تعاون ,یه دختر پر از احساس 
ولی کمی دهن لق ) و نائب رییس اومدن, اما رئیس تو بازدید تشریف داشت و جلسه ما هم کنسل شد,رئیس و نائب رئیس رو فرستادم خونه,و ثریا پیشم موند,و گفت اینجا چکار می کنی و اینا, منم گفتم نقشه می کشم و نمونه نقشه هام رو نشونش دادم,کلی ذوق زده شد و همون جا جلوی زینت گفت منم کلی  gps از طرف جهاد برام میاد ,ولی برای یه آقایی می فرستم از این به بعد فقط واس تو میفرستم (نقشه تهیه کروکی گاو داری و مرغداری,دقیقا کار زینت بود)
خب من هیچ وقت نخواستم کار زینت رو بگیرم 
چون حتی بعد از شکسته شدن دلم حاضر به رفتن به جهاد یا تعاون نشدم 
ولی از خدا خواستم خدایا همون احساس بدی که زینت بمن داد رو به زینت منتقل کنی 
نمی گم از لحاظ مالی مشکلی ندارم ,اما بعد دروغ و پنهان کاری این قضیه برام آزار دهنده بود.
و فرداش رفتم پیش ثریا و تا الان دو تا نقشه از اون گرفتم و نقشه هام به جهاد ارجاع داده شد و وقتی از ثریا پرسیدن این طرف کیه,ازم خواستن برم جهاد و کل نقشه های جهاد قسمت امور دام رو بهم دادن البته با حفظ سهم (یعنی اون قسمتی ک باید به زینت بدن اما نمیدن و هیچ وقت و حتی با شکایت هم بهش ندادن )
این قسمت داستان خیلی شبیه کلید اصرار بود ولی واقعا این قضیه برام اتفاق افتاد 
خب اولش نمی خواستم پیشنهاد. جهاد رو قبول کنم
اما گفتم من نباشم به یکی دیگه میدن (به زینت هم اصلا نمیدن چون رسما بهم گفتن ازش خوشمون نمیاد و از شخصیت و کار تو خوشمون میاد).
احساس می کنم وارد سیل بی نظمی جامعه شدم 
شاید نباید قبول می کردم 
هنوز هم نمیدونم اشتباه کردم یا درست 
نمی دونم راست یا غلط چبه ,فقط از خدا می خوام که پشیمون نشم 
البته تاکید کردن که اصلن زینت نباید بفهمه.
احساس می کنم من هم مث زینت شدم.
ولی ایمان دارم اگر اشتباه کنم خدا خودش دستم رو می گیره و منو میزاره سر جای اولم 

راستی ثریا تو اداره تعاون دبیر اجرایی امور صنفی هست و حقوق ناچیزی واره ولی اون هم پرونده برای جهاد تشکیل میده برای گرفتن مجوز گاو داری و پرورش ماهی و ...و باید حتما فایل نقشه رو پرونده باشه 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۰۲
گل بارون زده بهاری

یک قارچ شعر

پنجشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۱۱ ق.ظ

.

.

من ماده ام


ماده


و مادده می تواند مایع باشد


جامد باشد 

یا گاز.


مایعم ، مذابم


وقت هایی که چیزی دلم را آتش می زند


جامدم ، یخم


وقتی که واژه ها را درست بر نمی داری


من ماده ام


مادیانم


شیهه ام


کاری برای دلتنگی ام نمی کنی؟


دستی ببر لای یال های ترم لااقل


پیش از آنکه به حالت سوم مادده بودن برسم


هوا شوم و از همین هود آشپزخانه


برای همیشه بالا بروم.


#رویا_شاه_حسین_زاده 

#آوازی_برای_یک_آدم_آهنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۱۱
گل بارون زده بهاری

پزشک

پنجشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۶، ۰۳:۱۰ ب.ظ

به این نتیجه رسیدم نمی تونم از مرگ و بیماری فرار کنم

تصمیم گرفتم خودم به استقبالش برم

شاید پزشک شوم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۱۰
گل بارون زده بهاری

شقایق

پنجشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۶، ۱۲:۴۹ ب.ظ

سلام 

برادرم دیروز برای بار 4 ام عمل شد 

خیلی دلم گرفته 

به هوش اومده ولی فقط می تونه چشماش رو باز کنه 

دکتر گفته بود اگر عمل نکنه 5 روز زنده می مونه 

اگر سکته نکنم خوبه 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۶ ، ۱۲:۴۹
گل بارون زده بهاری