نوستالژی این روزای من ...

نوستالژی این روزای من ...

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

درمانده

جمعه, ۱۱ تیر ۱۴۰۰، ۱۰:۲۸ ب.ظ

از نظر روحی حالم ترکیده است 

عقلم به هیچ جا قد نمیده و درمانده م

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۰۰ ، ۲۲:۲۸
گل بارون زده بهاری

اختلال دوقطبی ۲

پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۰، ۰۶:۲۹ ق.ظ

طی چند جلسه مراجعه به روانشناس و روان پزشک امروز به طور قطع مشخص شد بنی اختلال دوقطبی داره، نمی دونم چرا همش امید داشتم بای پولار نباشه اما زهی خیال باطل، خودش خیلی خوشحال بود چون کیس برای بازنشستگیش جور شده بود ...

و رفتم حموم و تو وان دراز کشیدم و گریه کردم بی صدا ، اومدم بیرون دیدم خواهرشوهر اومده و رفتم بیرون.....

بنیامین رو دوست دارم شکی درش نیست اما نمی دونم می تونم تاب بیارم این مریضی رو یا نه....

باید به فکر حال خودم باشم...

به این نتیجه رسیدم همیشه از اونایی بودم ک از شرایط بد پله ساختم مطمئنم از شرایط جدیدی ک به وجود میادمی تونم پله بسازم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۰۰ ، ۰۶:۲۹
گل بارون زده بهاری

جلوگیری از یک اتفاق بد

شنبه, ۲۲ خرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۵۹ ب.ظ

ایکاش می شد یه جا آدم بده فریاد بکشه تو روخدا خیانت نکنید ، دردش تا پوست و استخوان آدم می مونه برای سالها بعدش 

از این حرفایی که اینجا میزنم خجالت می کشم . و میدونم کارم و فکرم اشتباه بوده و خداروشکر زود جلوی اتفاق بد رو گرفتم....

آقا من یه رابطه سمی تو گذشته م داشتم با یکی دوست شدم برای ازدواج،  بعد بدرد هم نخوردیم با هم کات کردیم ولی رابطه مون دوستانه ادامه داشت. در واقع اون بمن خیانت کرده بود و همزمان با من با یکی دیگه دوست شده بود  رابطه مزخرف ما ادامه داشت و اون همیشه از دوست دختر جدیدش حرف میزد اینکه چقدر زیباست و چقدر خوشتیپه، و همیشه میگفت ایکاش نت داشتم عکسشو برات می فرستادم...و آخر سر خود اون شخص رابطه شو با من محدود کرد و من رو از سر خودش وا کرد. 

سالها بعد من با بنیامین آشنا شدم ، رابطه مون خیلی صمیمی و مشکلاتمون همیشه با حرف زدن حل میشد و سعی می کردیم همدیگه رو درک کنیم و هر وقت می بینمش دوست دارم خودمو تو بغلش رها کنم ...با اینکه کم مشکل تو زندگیمان نداریم ...

تو اینستا بطور اتفاقی پرو فایل دوست پسر سابق رو دیدم با همسرش که همون دوست دخترش بود ، انصافا دختر خوشگلی بود اصلا نفهمیدم دختر با این کمالات چطور با همچین پسری ازدواج کرده با یه پیج فیک فالوشون کردم

حتی از روی پست ها و تاریخ هایی که گذاشته بودن،  متوجه شدم که صد در صد بهم خیانت کرده ولی بهش حق دادم چون منم بودم ممکن بود دلم بلرزه خصوصا اینکه این پسره همیشه از طرف من مورد حقارت قرار می گرفت ...

و حتی دیدم شعرهایی که برای من سراییده بود رو زیر عکس های اون گذاشته و دیروز هم یه عکس از زنش پست کرده بود و شعری از خودش رو روش گذاشته بود کمی مونده بود بنویسم مرده شور خودت و شعرات رو ببرن...

جلوی دست خودم رو گرفتم و پیج خودش و زنش رو انفالو کردم ..

و گفتم به خودت بیا، تو الان تو آمریکا هستی،  جایی که هیچ وقت با اون نمی تونستی باشی،  و شوهری داری که زیبایی و مهربانی عالم تو چشماش ریخته ...

احتمالا این پسره زندگیش از نظر مادی خوب نیست و زنش همینطوری داره اذیت میشه تو آتیش بیار معرکه نشو و نزار اون دختر بیشتر از این احساس بدبختی کنه و ارووووووم باش. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۰۰ ، ۲۲:۵۹
گل بارون زده بهاری

کباب

يكشنبه, ۲ خرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۳۶ ق.ظ

امروز کباب داشتیم 

خواهر شوهر جان برای فرزند دلبندش کباب پای قورباغه درست کرد 

بسی حالم بهم خورد و کباب خودمون بهم نچسبید ...

از بچه هایی که اینجا بزرگ میشن قط امید کردم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۰۰ ، ۰۳:۳۶
گل بارون زده بهاری

آب و هوا 😡

جمعه, ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۵:۳۶ ق.ظ

آب و هوای اینجا خسته کننده س 

خیلی سردتر از کرمانشاه و هواش ثابت هم نیست ، مثلا امروز هوا گرمه کولر روشن می کنی فردا ممکنه بخاری روشن کنی و کلا لباس گرم و زمستونی از کمدت حذف نمیشه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۵:۳۶
گل بارون زده بهاری

بابک خرمدین

پنجشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۲:۵۷ ق.ظ

این روزها حالم از مرگ بابک خرمدین بده 

بازم از دین و آدمای مذهبی بیزار شدم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۲:۵۷
گل بارون زده بهاری

رویای من برای باغچه آینده من

دوشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۷:۲۶ ق.ظ

وقتی ایران بودم بخاطر شغلی که داشتم بیشتر باغ های اطراف شهر رو دیدم 

بعضی ها خیلی منظم و زیبا و بعضی ها ته شلختگی بودن ...

الان حیاط دویست متری اینجا داریم، که چمن شده و دور تا دورش درختای میوه س ، اون وسطا هم سبزی گوجه بادمجان کاشته شده گوشه حیاط هم کلی گلدون پلاستیکی افتاده در حالی که یه اتاقک کوچک گوشه حیاط هست.

دچار وسواس تقارن شدم و علف هرز وسط چمن رو مخم هست و از ظهر تا الان خودم رو خفه کردم روش ، دو سطل بزرگ علف هرز کندم...

و احساس می کنم سبزی ها و نشاها باید روی خط مستقیم کاشته میشد 

نه اینکه در هم باشن و اگه من بودم با یه فاصله دو ردیف درخت چنار و بید مجنون میکاشتم وسطش میز و صندلی میکاشتم و یه گلخانه هم گوشه حیاط برای سبزی و میوه ها درست می کردم یا اگه رو زمین بود با چنگک  چند تا خط مستقیم ایجاد میکردم و سبزی ها رو رو اون می کاشتم...

و یه گل رونده خوشگل هم برای رو دیوار دور خونه می کاشتم یا یه درخت مو..

والسلام 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۷:۲۶
گل بارون زده بهاری

بچه دار نشدن

دوشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۲:۵۹ ق.ظ

خب همون طور که گفتم یکی از شرایط ازدواج من و بنی نداشتن بچه ست...

امروز صبح یهو یاد یکی از اشناهامون افتادم که همین تصمیم رو تو ازدواجشان گرفتن البته خانمه خیلی دلش میخواست ولی شوهره قبول نمی کرد. 

بعد یادم افتاد چ نگاه غم انگیزی بهشون داشتم بعد حدود ۱۵ سال،  و چ نگاه قشنگی به بچه های خواهر و برادرم دارم ...

بعد یادم افتاد پدر بنی دو قطبی داره و اگه بچه دار شم و بچه م یه روز خودکشی کنی بدون شک می میرم یا اینکه مث بنی و مادر شوهرم دائم فیلم سریال و سرش تو گوشی باشه قطعا تحمل نمی کنم ....من همچنین بچه ای نمی خوام و اونقدر خوش شانس نبستم بچه م به خودم بره،  البته بنی هم خیلی خوبه ولی نمیشه روش حساب کرد برای مسئولیت های بچه،  و اینکه از نظر روحی مشکل داره،  فکر کنم تحمل رنج شوهر خیلی راحت تر از رنج فرزنده،.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۲:۵۹
گل بارون زده بهاری

دختر بچه

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۹:۱۵ ق.ظ

اگه یه روزی میخواستم بچه دار شم خیلی دلم میخواست یه دختر داشته باشم ولی اونقدر تو خانواده بنی به دخترها ظلم میشه و باید و نباید دارن ترجیح میدم هیج وقت بچه ای نداشته باشم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۹:۱۵
گل بارون زده بهاری

پارک گردی

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۷:۴۵ ق.ظ

یه چیزی رو بگم 

با همه سختی ها و دردسر های اینجا به آینده امیدوارم...

امروز کلی غصه خوردم و کمی گریه کردم برای اینکه بنزین تو ایران بیست هزار تومن بشه چقدر همه چی گرون میشه ، اینکه حالا حالا نمی تونم به اونایی که قبلا کمک مالی می کردم کمک کنم ، آدمایی که ممکنه ماهها گوشت نخورن و تو فقر و سختی هستن و همش با هم دعوا میکنن و جنگ اعصاب تو خونشونه .

بعد فکر کردم اگه فردا روزی که به جایی رسیدم و فراموششان نکنم  اینجایی ک هستم بهترین نقطه از کره زمینه که بدون اینکه به خودم فشار بیاد میتونم بهشون کمک کنم و تو دلم قول دادم حتما به اون کسایی ک میشناسم کمک میکنم و اینطوری خودم رو آروم کردم.

با بنی رفتیم پارک شهر و چای خوردیم یعنی فلاکس کوچک چای و دو استکان و قند با خودم برد

م بنی غ مستقیم گفت این کار کلاس پایینی هست با اینکه با صفاست ...

ولی خب من سعی میکنم بازم این کار بی کلاس رو ادامه بدم حالم خوب شه. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۷:۴۵
گل بارون زده بهاری