نوستالژی این روزای من ...

نوستالژی این روزای من ...

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۱۶ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

شنبه خوب

شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۶، ۰۱:۳۶ ب.ظ

امروز تصمیم گرفتم برای خودم یه زیر سارافون و یه شلوار کرم رنگ با یه جفت کفش صورتی بگیرم 

صبح با این انگیزه بیدار شدم 

آرایش کردم و پیام پسر عمه م رو واتس آپ خوندم ک امروز صبح می تونیم صحبت کنیم 

پسر عمه م ساکن وین هست و ظاهرن به اینجانب علاقمند 

ولی من ایشان را اغلب بلاک می کنم 

باهاش تصویری صحبت کردم بعد از 10 ماه 

انصافن جذاب بود,جذآب تر شده بود و باز هم کلی قربان صدقه رفت 

و من بهش گفتم باید حواسم باشه مخم رو نزنی چون خیلی بلدی 

عاشق این شنبه هستم چون هفته پیش خیلی اذیت شدم 

سر قضیه تقسیم اجاره ها 

سر قضیه حرف های خاله زنکی تو گروه تلگرام 

سر یه قضیه خاله زنگی دیگه 

یعنی یه جوری شد که کلا دهنم رو قفل کنم و اینجا رو دوست دارم چون شبیه دفتر خاطراتم شده 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۶ ، ۱۳:۳۶
گل بارون زده بهاری

رقص عربی

پنجشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۶، ۱۲:۲۲ ب.ظ

بعد از ریختن چند قطره اشک و دوتا آهنگ غمگین 

یهو پاشدم و 35 دقیقه تمرین رقص عربی انجام دادم

خیلی خوب بود 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۶ ، ۱۲:۲۲
گل بارون زده بهاری

دل 1000

پنجشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۶، ۱۰:۴۱ ق.ظ

خدایا این هزار تکه رو چطوری جمش کنم 

چن بار بندش بزنم 

چینی هزار بار بند زده شده دلم ..

هر روز می شکند 

هر روز بندش می زنم 

اگر بخوام حالت مثبتش رو بگم ,کاملا از نظر مالی از کمک خانواده جدا شدم و مخارجم رو خودم باید تامین کنم 

خب برای یه آدم نسبتا وابسته کمی سخته ,ولی خداروشکر کار کوچکی دارم و سعی می کنم همون رو توسعه بدم

خواهر کوچکم از فرستادن دعوتنامه برای من منصرف شده چون خواهر بزرگم خیلی گریه کرده پیشش و از بی کسیش نالیده ,نمی دونم اون که متاهله و دو تا بچه داره,شاغله,بی کس هست,پ من چی ام ؟

باورم نمیشه یه کم سنگینه ,یه دفعه همه چی رو سر هم آوار میشه

شایدم مخ خواهر کوچکم رو زدم ,دعوتنامه رو بفرسته برام ..

من خیلی شرایطم سنگین هست ,اگر این خواهر هم خونه م (خواهر وسطی )نبود نمی دونم چی ب سرم می اومد,وضعیت مالی پیچیده شده و وضع عاطفیم خشکیده 

خدایا صبر 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۶ ، ۱۰:۴۱
گل بارون زده بهاری

یه درد کوچولو

چهارشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۶، ۰۹:۱۳ ب.ظ

سلام

خب شاید براتون سوال پیش اومده باشه که مخارج زندگی من بیکار از کجا تامین میشه

خب سه مغازه رو  با یه انبار کرایه دادیم

قبل از فوت پدر و مادرم ,با توجه به اینکه پدرم یکسال قبل از مادرم زمین گیر شد و اداره امور خونه چند سالی بود دست مادرم بود 

مامانم یک ماه قبل از فوتش پیش شریکمون رفت و بهش گفت کرایه مغازه ها رو به چنور بده و چند سال من مث مباشر خودم و شریکمون بودم و من قرار داد ها و نرخ اجاره رو مشخص می کردم (خیلی کیف می داد )

بعد من دانشگاه قبول شدم و مث قبل نمی تونستم به این چیزا رسیدگی کنم 

یکی مغازه ها رو به برادرم اجاره دادیم وقتی زن گرفت بعنوان کمک کوچکی خواهرم کرایه رو بخشیده بود و برادرم دو ساله رایگان اونجاست 

الان تو این شرایط زن داداشم گیر داده میگه ما هم کرایه می خوایم 

منم گفتم اگر اون بخواد باید بین بقیه هم تقسیم بشه 

و الان یعنی اون سهم کوچکی که به عنوان پول تو جیبی می گیرم ..پر

خب حالم گرفته شد 

خدا روشکر پول نقشه ها هست و کمی مستقل هستم 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۶ ، ۲۱:۱۳
گل بارون زده بهاری

بخشش

چهارشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۶، ۰۱:۳۹ ب.ظ

بخشیدن بعضی آدما معادل دادن فرصتی دوباره برای شکستن دلتونه 

حواستان باشه ,نبخشید.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۶ ، ۱۳:۳۹
گل بارون زده بهاری

سردرد

دوشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۶، ۰۴:۵۸ ب.ظ

تازگی ها سردرد عصبی گرفتم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۶ ، ۱۶:۵۸
گل بارون زده بهاری

آخرین خداحافظی

جمعه, ۲۳ تیر ۱۳۹۶، ۱۲:۴۷ ق.ظ

نمی دونم چند شنبه میشه اما 18 ام رفتم اداره 

آقای حسینی پور پولش رو به حساب واریز نکرده بوده و من قرار بود برم خونه برادرم که نزدیک اداره س 

از من خواهش کرد که فیش رو براش واریز کنم با این که حرف زور بود اما دلم خواست که قبول کنم و خداروشکر که قبول کردم و برای آخرین بار یکی از دوستام رو دیدم 

بانک توسعه تعاون چون فقط 3 تا کارمند داره و یکیش دختر خالمه,وقتی میرم اونجا جو صمیمانه و دوستانه ای داره و حس ارباب رجوعی بهم دست نمیده 

رفتم اونجا بعد از احوال پرسی هل ,فیش رو واریز کردم و کاوه کلی سر بسرم گذاشت و گفت دوست دارم با اون روسری بنفش خفه ت کنم(چون طرفدار روحانی ام ) 

بعدشم بحث دندان شد,بهش گفتم خوش بحالت دندونای خوشگلی داری 

و بعد از واریز وجه ,از اونجا اومدم بیرون خداحافظی کردم 

و امروز دختر خاله مو دیدم که بعد از سلام گفت چنور کاوه مرد 

تمام موهای بدنم سیخ شد 

باورم نشد فکر کردم یکی از مشتری های بانک میره (از بس اونجا میرم بعضی از مشتری هاشم می شناسم)

گفت کاوه خودمون, کاوه همکارم 

باورم نشد 

خیلی حالم بد شد ,با خواهرم داشتم میرفتم خرید 

از بس حالم بد شد که خواهرم گفت برو خونه ,مردم فکر می کنند دعوامون شده ,تو داری گریه می کنی 

برگشتم خونه 

و هنوزم باورم نمیشه کاوه مرد 

و من چقدر خوشحالم اون روز ,اون فیش بردم واریز کردم و آخرین بار دیدمش

کاوه جان روحت شاد  


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۶ ، ۰۰:۴۷
گل بارون زده بهاری

پریود

چهارشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۶، ۱۲:۴۱ ب.ظ

امروز پریود شدم 

و به علت تغییرات هورمونی حجم وسیعی از دلتنگی به قلبم هجوم آورده 

هورمون ها چقدر می تونن خطرناک باشن

از این خونه متنفرم 

دلم برای روزهای شلوغ و پر از مهمون خونه مون تنگ شده 

اندازه تمام دنیا دلم آغوش مامانم رو می خواد و دیگر هیچ 

دلم به هزار قسمت مساوی تقسیم شده 

همه خاطرات ریز و درشت و وضعیت الان برادر بزرگم دیووونه م کرده 

خدا جونم صبر 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۶ ، ۱۲:۴۱
گل بارون زده بهاری

کرمانشاه

سه شنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۶، ۰۹:۲۰ ق.ظ

من رفتم کرمانشاه 

انگار دارن به زور منو می برن .اصلا حسش نیس ,تو این گرما تا جنوب کرمانشاه برم و برگردم ...می سوزم 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۶ ، ۰۹:۲۰
گل بارون زده بهاری

مهاجرت

دوشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ۰۳:۰۴ ب.ظ

شاید مهاجرتم به آلمان به زودی درست شه (تا زمستون)

خیلی ناراحت کننده س که خوشحالم می خوام از خاکم برم 

عاشق خاکمم اما غریبه ام همه جای زمین برای من فرقی نداره 

وقت دکترم افتاد برای فردا عصر 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۶ ، ۱۵:۰۴
گل بارون زده بهاری