نوستالژی این روزای من ...

نوستالژی این روزای من ...

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

سراب صحنه

پنجشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۸، ۱۰:۳۷ ب.ظ

خواهرم زنگ زد گفت فردا بریم سراب صحنه 

منم خواب بودم با صدای گوشی بیدار شدم 

گیج و منگ گفتم سراب صحنه همون سراب نیلوفره؟

خواهرم گفت نه همون جایی که تو و بنیامین رفتید 

گفت فردا وسیله میبریم میرسم اونجا پیک نیک 

گفتم من بخاطر اینکه این هفته سه بار رفتم کرمانشاه و برگشتم خیلی خسته

ممکنه نتونم بیام 

گوشی رو قط کردم .

دلم هری ریخت شروع کردم به اشک رو سایلنت 

من اونجا چطوری پا میزاشتم وقتی بنیامین اونجا خاطره داشتم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۳۷
گل بارون زده بهاری

این منم

پنجشنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۸، ۰۴:۱۹ ب.ظ

باورم نمیشه 

این منم این همه بی کار و باطل شدم 

منی که گاهی وقت برای سر خاروندن نداشتم 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۸ ، ۱۶:۱۹
گل بارون زده بهاری

باورتون میشه؟

دوشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۸، ۱۲:۴۹ ق.ظ

باورتون میشه خواهرم به حدی اذیتم می کنه 

که به رفتن از این شهر و پیدا کردن خوابگاه و کار جدید در شهر دیگه ای مث کرمانشاه یا تهران فکر می کنم.

هربار هم تو دلم میگم ایراد نداره فکر کن یه غریبه س تا از دستش ناراحت نشی 

خیلی حالم گرفته س

هم از نظر مالی همه چی بهم ریخته ، هم خواهرم رو مخمه 

در واقع اگه کار مناسبی داشتم صد در صد زندگی مستقلی رو برای خودم شروع میکردم 

خیلی اذیتم و همش حس سربار بودن دارم 

یه دوره تو نظام مهندسی دارم چن روز پشت سر هم هست

شاید رفتم خوابگاه و کمی ازش دور شدم تا حالش بهتر شه

شاید هر دو به تنهایی نیاز داریم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۴۹
گل بارون زده بهاری