نوستالژی این روزای من ...

نوستالژی این روزای من ...

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۹ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۰ ثبت شده است

آب و هوا 😡

جمعه, ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۵:۳۶ ق.ظ

آب و هوای اینجا خسته کننده س 

خیلی سردتر از کرمانشاه و هواش ثابت هم نیست ، مثلا امروز هوا گرمه کولر روشن می کنی فردا ممکنه بخاری روشن کنی و کلا لباس گرم و زمستونی از کمدت حذف نمیشه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۵:۳۶
گل بارون زده بهاری

بابک خرمدین

پنجشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۲:۵۷ ق.ظ

این روزها حالم از مرگ بابک خرمدین بده 

بازم از دین و آدمای مذهبی بیزار شدم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۲:۵۷
گل بارون زده بهاری

رویای من برای باغچه آینده من

دوشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۷:۲۶ ق.ظ

وقتی ایران بودم بخاطر شغلی که داشتم بیشتر باغ های اطراف شهر رو دیدم 

بعضی ها خیلی منظم و زیبا و بعضی ها ته شلختگی بودن ...

الان حیاط دویست متری اینجا داریم، که چمن شده و دور تا دورش درختای میوه س ، اون وسطا هم سبزی گوجه بادمجان کاشته شده گوشه حیاط هم کلی گلدون پلاستیکی افتاده در حالی که یه اتاقک کوچک گوشه حیاط هست.

دچار وسواس تقارن شدم و علف هرز وسط چمن رو مخم هست و از ظهر تا الان خودم رو خفه کردم روش ، دو سطل بزرگ علف هرز کندم...

و احساس می کنم سبزی ها و نشاها باید روی خط مستقیم کاشته میشد 

نه اینکه در هم باشن و اگه من بودم با یه فاصله دو ردیف درخت چنار و بید مجنون میکاشتم وسطش میز و صندلی میکاشتم و یه گلخانه هم گوشه حیاط برای سبزی و میوه ها درست می کردم یا اگه رو زمین بود با چنگک  چند تا خط مستقیم ایجاد میکردم و سبزی ها رو رو اون می کاشتم...

و یه گل رونده خوشگل هم برای رو دیوار دور خونه می کاشتم یا یه درخت مو..

والسلام 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۷:۲۶
گل بارون زده بهاری

بچه دار نشدن

دوشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۲:۵۹ ق.ظ

خب همون طور که گفتم یکی از شرایط ازدواج من و بنی نداشتن بچه ست...

امروز صبح یهو یاد یکی از اشناهامون افتادم که همین تصمیم رو تو ازدواجشان گرفتن البته خانمه خیلی دلش میخواست ولی شوهره قبول نمی کرد. 

بعد یادم افتاد چ نگاه غم انگیزی بهشون داشتم بعد حدود ۱۵ سال،  و چ نگاه قشنگی به بچه های خواهر و برادرم دارم ...

بعد یادم افتاد پدر بنی دو قطبی داره و اگه بچه دار شم و بچه م یه روز خودکشی کنی بدون شک می میرم یا اینکه مث بنی و مادر شوهرم دائم فیلم سریال و سرش تو گوشی باشه قطعا تحمل نمی کنم ....من همچنین بچه ای نمی خوام و اونقدر خوش شانس نبستم بچه م به خودم بره،  البته بنی هم خیلی خوبه ولی نمیشه روش حساب کرد برای مسئولیت های بچه،  و اینکه از نظر روحی مشکل داره،  فکر کنم تحمل رنج شوهر خیلی راحت تر از رنج فرزنده،.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۲:۵۹
گل بارون زده بهاری

دختر بچه

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۹:۱۵ ق.ظ

اگه یه روزی میخواستم بچه دار شم خیلی دلم میخواست یه دختر داشته باشم ولی اونقدر تو خانواده بنی به دخترها ظلم میشه و باید و نباید دارن ترجیح میدم هیج وقت بچه ای نداشته باشم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۹:۱۵
گل بارون زده بهاری

پارک گردی

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۷:۴۵ ق.ظ

یه چیزی رو بگم 

با همه سختی ها و دردسر های اینجا به آینده امیدوارم...

امروز کلی غصه خوردم و کمی گریه کردم برای اینکه بنزین تو ایران بیست هزار تومن بشه چقدر همه چی گرون میشه ، اینکه حالا حالا نمی تونم به اونایی که قبلا کمک مالی می کردم کمک کنم ، آدمایی که ممکنه ماهها گوشت نخورن و تو فقر و سختی هستن و همش با هم دعوا میکنن و جنگ اعصاب تو خونشونه .

بعد فکر کردم اگه فردا روزی که به جایی رسیدم و فراموششان نکنم  اینجایی ک هستم بهترین نقطه از کره زمینه که بدون اینکه به خودم فشار بیاد میتونم بهشون کمک کنم و تو دلم قول دادم حتما به اون کسایی ک میشناسم کمک میکنم و اینطوری خودم رو آروم کردم.

با بنی رفتیم پارک شهر و چای خوردیم یعنی فلاکس کوچک چای و دو استکان و قند با خودم برد

م بنی غ مستقیم گفت این کار کلاس پایینی هست با اینکه با صفاست ...

ولی خب من سعی میکنم بازم این کار بی کلاس رو ادامه بدم حالم خوب شه. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۷:۴۵
گل بارون زده بهاری

مادر شوهر

پنجشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۵:۳۸ ق.ظ

سلام به همگی 

فکر عید فطر داره میاد الان حدود ۵ ساله هر رمضان به تباه شدن تمام سالهای عمرم در رمضان فکر میکنم 

معده درد بدی دارم 

و از مادر شوهر ناراحت که چرا حرفاشو مستقیم به من نمیگه و پدرشوهر و بنی رو ب جون من میندازه...

خواستم برم بهش بگم رفتارشو عوض کنه بعد ب این نتیجه رسیدم بعد ۶۲ سال زندگی چ انتظار بیهوده ای دارم...

ب بنی گفته به چنور بگو چیزای ناراحت کننده برام تعریف نکنه اعصابم خرد میشه  این در حالی بود مرگ دختر عمه جوونم مریضی خواهر زاده م سقوط دراور رو برادر زادم و تصادف دومادمون رو براش هیچ وقت تعریف نکردم که ناراحت نشه و این همه اتفاق شوک آور در دو روز رخ داد. 

خودش باعث میشه فاصله بینمون زیاد شه 

البته پدر شوهرمم ازم خواسته درباره مسافرت هام با مادر شوهرم  صحبت نکنم چون ناراحت میشه که چرا خودش جایی نرفته. 

خلاصه کلام کلافه شدم از این آدم نارفیق 

امیدوارم زود بتونیم مستقل شیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۵:۳۸
گل بارون زده بهاری

آدم فضولا

جمعه, ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۵:۵۶ ق.ظ

آدم جرات نداره یه استوری بزاره یا یه ریپلای کنه روی استوری بقیه 

سیل فضولی ها و سوالهای پشت سر دوستان جاری میشه 

خب اخه چرا دوست عزیز ...

مگه من اینقدر فضول بودم سر زندگی شما 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۵:۵۶
گل بارون زده بهاری

مهمانی خواهر شوهر

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۹:۰۷ ق.ظ

امروز خونه خواهر شوهر دعوت بودیم. خیلی خوش گذشت و حیاتشون سرسبز و بساط کباب ب راه بود...

جاری دیر اومد 

خونه خواهر شوهر موش داشت موش هایی که در یک اتاق محصور شده بودن 

جاری بعلت داشتن وسواس چیزی نخورد البته بهش حق میدم (بهونه آورد که سیر هست) . خیلی اسم موش آوردن،  اگه خونه پدری بود حتما عوق میزدم ولی سعی کردم از این اداها نیام و به چندش بودن موش فکر نکنم ...

سعی کردم هوای خواهر شوهر رو بیش از جاری داشته باشم ولی خب خیلی نچسبه و نمیشه باهاش دوست شد جاری با همه خودشیفتگیش قابل تحمل تره ولی روابط صمیمانه با جاری دور از سیاست یک زن عاقل هست و صمیمی ترین زن در آمریکا به من مادر شوهر هست. حداقل مطمئنم بخاطر پسرش منفعت منو میخواد و کمتر رقابت می کنه .

خواهر شوهر و شوهرش خیلی با هم مشکل دارن و شوخی و جدی همو ضایع می کنند، می ترسم از روزی که من و بنی اینطوری بشیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۹:۰۷
گل بارون زده بهاری