ولی یجورایی دلمم براش تنگیده
نمی دونم چرا اما پر از شلوغی و شیطنت شدم
در حد مرگ ها ...........
یعنی یکمم سادیسم پیدا کردم
مثلا وقتی کسی راجع به چیزی نظر میده من حتی اگه باهاش موافق باشم باهاش مخالفت می کنم
و هزار تا دلیل صغری کبری الکی می چینم و طرف رو خفت می کنم در حالی که خودم ته دلم با نظر اون موافقم
این خصلت به تازگی در من ایجاد شده و نمی تونم باهاش مبارزه کنم چون اندروفین خونمو شدید بالا می بره
دوستتتتتتتتتتتتنون دارم یک عالمه
پخ
تصمیم گرفتم هیچی تو دنیا موجب غصه و غمم نشه حتی یه دوست داشتن عمیق وقدیمی( که به جایی نرسید جز خیانتش)
هم نتونه از شادی لحظه من کم کنه
تصمیم گرفتم محکم قدم بردارم بسوی یک آینده روشن و درخشان
خدایا تو این تصمیاتم فقط به نظری از جانب تو نیازمندم
سللللللللام به همگی
دیروز بشدت سرم درد می کرد از آدمهای این دوره آدمهایی که فقط قصد دارن از آدم بکشن
ما همیشه از دولت می نالیم غافل از اینکه تا اشکالی در من ویا شما نباشه دولتی ها هم به مردم ظلم نمی کنند چرا که اون ها هم فرزندان همین آب وخاکند
وقتی مردم خودشون به خودشون رحم نمی کنند نباید توقعی از دولت داشت
...
حساب کردم با اینکه کاری ندارم اما 500تومن طلبکارم و 400 دیگه م آخر ماه اضافه میشه ..........
تصمیم جدی گرفتم پولمو بگیرم ازشون
خب من سعی می کنم خیلی با احترام صحبت کنم و مراعات مردمو بکنم ولی دوست ندارم مورد سواستفاده دیگران قرار بگیرم...
سرم شدیدن درد گرفته بود...
تو خواب صدای تی وی رو شنیدم و صدای تخمه خوردن برادرم ..
لحظه شماره می کردم تلویزیوت لعنتی خاموش شه
تا اینکه آخرش بعد یکساعت خاموش شد ....
یکی ازهم دانشکده هام واسه جی اف(دوست هم دانشکده ایم) سابقش یه نامه عاشقانه تو وبش قرار داده رمزشم تاریخ تولد دوستمه
هر کاری می کنم نمی تونم هکش کنم من مطمینم تایخ تولد دوستم 26 اسفنده ولی سالشو یادم نیست
موندم تو خماری چی نوشته
دیروز عصر خوابیدم
وقتی بیدارشدم رفتم سراغ گوشیم که به شارژ وصل بود
چراغ اعلان آبی داشت چشمک میزد