نوستالژی این روزای من ...

نوستالژی این روزای من ...

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۱۶ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

اتاق جدید

سه شنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۴۵ ب.ظ

سیییییلام

اتاقم رو عوض کردم چون هم تو نت و هم طبق گفته بچه ها حتی اگه موریانه ها به ظاهر از بین رفته باشن احتمال بازگشتشون 99 درصد برای همین اومدم اتاق بغلی تر یعنی 3 اتاق پایین تر و اینجا خیلی کثیف بود و به کمک بچه های اتاق به دسته گل تبدیلش کردیم و خوشحالم بالاخره وسایلم رو پهن و سرجام نشستم.

و الان دیگه دغدغه موری ندارم 

دندان درد خفیفی دارم 

و بازم خوشنودم از بنی یگانه معبودم بعد از خدا 

و چقدر زمان زود می گذره 

و اینکه ایلامی ها نامردن و هوای همشهری های خودشون رو هزار بار بیشتر دارن و واقعا فرق میزارن 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۶ ، ۲۳:۴۵
گل بارون زده بهاری

متفاوت بودن

يكشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۰۳ ب.ظ
سیییییلام 
اول اینو بگم خداوند رو هزاران بار شکر می کنم بخاطر وجود بنیامین 
شاید تنها کسی که احساس می کنم با تمام وجودش قدرم رو می دونه 
دوباره برام یه عالمه کادو فرستاد این بار خیلی بیشتر حدود دو سه ملیون شد
یه پلاک زنجیر طلا برای من ,یه پلاک زنجیر نقره برای خواهرم گلدان بن سای ,کیک و گز و پولکی در انواع طعم و گل رز و یه کارت هدیه 500 ی 
خب شاید برای کسی که این متن رو می خونه بگه اینا ک خیلی عادیه
ولی خب برای من عادی نیست 
چون من و بنی از طریق فیس بوک آشنا شدیم و اون آنسوی مرزها .
و او هنوز من رو ندیده 
خب منم رفتم یه عالمه لواشک حدود 4 کیلو و خلال بادام و انجیر زرشک قرمز و سیاه و زعفران و چای ترش یک کیلو گرفتم براش فرستادم 
و هزینه ارسال حدود 400 شد 
واس ارسالش خیلی ترسیدم حدود یک ملیون بشه و نتونم بفرستم 
و خدا روشکر با پولی که خودش فرستاد تونستم مقداری سوغاتی بگیرم بفرستم.
و اتفاق بدی که افتاد این بود : ک کارت ملی مو فراموش کردم و تو اداره پست هم قبول نمی کردن 
حالا تصور کنید من بآ یک کوله پشتی پر لباس و یه لپ تاپ و دو تا نایلون بزرگ سوغاتی و یه کیف دستی به سمت کرمانشاه راه افتادم که سوغاتی هارو برای بتی بفرستم و برگردم ایلام,منتهی به تاکسی گفتم بره ترمینال کوله و لپ تاپ رو دادم دست راننده خودم برگشتم اداره پست بعد اونجا بهم گفتن برو خونه کارت ملی تو بیار ,کارت دانشجوی و نظام مهندسی هم همراهم بود ولی قبول نکردن 
اشک تو چشام جم شد تو کرمانشاه هم آشنایی نداشتم 
هر چی التماس کردم قبول نکردن. 
آخرش قهر گونه اومدم بیرون .
به یکی دوتا از دوستام زنگ زدن که نتونستن کمک کنن 
می خواستم برم ترمینال کوله و لپ تاپم رو بیارم برگردم خونه و دوباره فرداش برم کرمانشاه ,که یکی از همسایه های قدیمی مون رو دیدم ,باهاش سلام علیک و بلافاصله پرسیدم کارت ملیت همراه هست اونم گفت اره ,و ازش کمک خواستم و به کمک اون وسایل رو برای بنی پست کردم و به اون دست خدا رو شونه م حس کردم و حتی همسایه مون گفت چنور خدا تو رو خیلی دوست داره و خیلی کیف کردم 
و به ایلام بازگشتم 
و دیروز تو خوابگاه استراحت کردم .
و کل خوابگاه رو گشتم و تخت پایین نبود که نبود 
فقط یه اتاق متروکه بود که متاسفانه اشتباه تو امور خوابگاه ها همون رو برام زدن 
فضای اتاق معادل خرابه بود و حتی دو ترم بود که هیچ دانشجوی حاضر به رزرو کردنش نبود نشستم تمیزش کردم  و موکت کاری کردم کف اتاق رو و گلیم فرش آوردم و الان سر رزرو کردن بقیه تخت هاش رقابت بین بچه ها 
و خوشحالم تخت پایین و طبقه همکف اتاق گرفتم 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۶ ، ۲۳:۰۳
گل بارون زده بهاری

هول حول

جمعه, ۲۱ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۵۰ ب.ظ
فردا می خوام برم ایلام 
1.بخاطر اینکه اون همه وسیله حمل می کنم ممکنه باز دستم کبود بشه خیلی حالم گرفته هنوزم کف دستم بشدت درد می کنه و همش به کبودی کوفتیش نگاه می کنم 
2.بخاطر ایلام رفتنم دلم گرفته 
3....
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۶ ، ۲۳:۵۰
گل بارون زده بهاری

کبودی 2

جمعه, ۲۱ مهر ۱۳۹۶، ۰۹:۳۲ ب.ظ

امروز یه نایلون 4 کیلویی حمل کردم 

کف دستم سیاه و کبود شده 

فکر کنم واقعا دکتر لازم دارم 

حسش نیست لامذهب 


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۶ ، ۲۱:۳۲
گل بارون زده بهاری

سلام مهری 4

دوشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۶، ۰۳:۲۳ ب.ظ
سلام دوستان 
بابت پست قبل عذر می خوام نگرانتون کردم 
حال برادرم نه خوب و نه بد هست 
متاسفانه پیوند پوست به سرش جواب نداده و باز باید عمل بشه 
فکر کنم برای بار 5 ام هست که عمل میشه 
سلامتی تون رو همیشه شاکر باشید هیچ چی تن سالم سایه مامان بابا (خصوصا مامان  )نمیشه .
با خواهرم بحثم شد ,خیلی شدید 
الان غگمینم
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۶ ، ۱۵:۲۳
گل بارون زده بهاری

فردای من2

جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۶، ۰۶:۲۱ ب.ظ

سلام 

بنظرتون چکار کنم 

اگه زحمتی نیس کا منت بزارید و کمکم کنید 

برادرم الان دو هفته س تو سنندج بستری هست و تحت معالجات پرتو درمانیه 

و چون حالش وخیم بوده نذاشنن آخر هفته هم بیاد 

از اینجا تا سنندج 3 ساعت و نیم فاصله س

داداش کوچکم همراه داداش بزرگمه 

تو دلم غلغله س 

می ترسم بمیره و آخرین بار نبینمش 

خواهرم اینآ هم مدرسه دارن و نمیان 

می خوام تنهایی برم دیدنش 

اگه بمیره سکته می کنم کنارش نباش یا قبلش ندیده باشمش 

احتمالا اگه بازم مث دیشب کابوس ببینم و رنگم فرداش زرد بشه برم 

البته 4 شنبه برمی گردن خودشون 

التماس دعا 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۶ ، ۱۸:۲۱
گل بارون زده بهاری

فردای من

جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۶، ۰۶:۲۱ ب.ظ

سلام 

بنظرتون چکار کنم 

اگه زحمتی نیس کا منت بزارید و کمکم کنید 

برادرم الان دو هفته س تو سنندج بستری هست و تحت معالجات پرتو درمانیه 

و چون حالش وخیم بوده نذاشنن آخر هفته هم بیاد 

از اینجا تا سنندج 3 ساعت و نیم فاصله س

داداش کوچکم همراه داداش بزرگمه 

تو دلم غلغله س 

می ترسم بمیره و آخرین بار نبینمش 

خواهرم اینآ هم مدرسه دارن و نمیان 

می خوام تنهایی برم دیدنش 

اگه بمیره سکته می کنم کنارش نباش یا قبلش ندیده باشمش 

احتمالا اگه بازم مث دیشب کابوس ببینم و رنگم فرداش زرد بشه برم 

البته 4 شنبه برمی گردن خودشون 

التماس دعا 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۶ ، ۱۸:۲۱
گل بارون زده بهاری

پاسخ به خودم

جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۶، ۰۴:۰۱ ب.ظ

بی خیال فردا و آینده 

ضد حال نباش 

فعلا خوش و شاد و گولی منگولی باش

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۶ ، ۱۶:۰۱
گل بارون زده بهاری

دل هره

جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۶، ۰۲:۵۴ ب.ظ

سلام 

خیلی دلهره دارم 

بابت ارتباطم با بنیامین 

می ترسم که بهش وابسته شم و جور نشه 

خصوصا اینکه بنیامین خیلی دست و دلباز هست و همش تو فکر خریدن کادو و گل و شیرینی هست همه اینا خوبه اما هم من رو معتاد میکنه, هم توقعم از یه پسر خیلی بیشتر میشه.

این چیزا خوبه بشرطی که طرف دایمی مال خودت باش تا آخر عمر 

ولی اگه نشه من داغون میشم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۶ ، ۱۴:۵۴
گل بارون زده بهاری

صادق

چهارشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۰۶ ب.ظ
بدترین حادثه ای که این چند روز افتاد و من رو متاثر کرد داستان قتل فجیع صادق برمکی بود و بدترش دیدن جسد سوخته ش 
خدا از قاتلاش نگذره و بعد هم از اونی که از جسدش  فیلم برداری کرد.
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۶ ، ۲۰:۰۶
گل بارون زده بهاری