نوستالژی این روزای من ...

نوستالژی این روزای من ...

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۷ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

مسیح

دوشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۱۴ ق.ظ

عاشق مسیح علی نژادم 

چون حتی از اینکه خودش رو جلوی جم انتقاد کنه هراسی نداره 

چون با گذشته خودش دوسته و از نشان دادنش ترسی نداره 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۶ ، ۱۰:۱۴
گل بارون زده بهاری

افتخار

يكشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۶، ۰۷:۱۳ ب.ظ

به اینکه مردمی مهربون و دلسوز و پر محبت دارم افتخار می کنم 

گرمای محبت مردم ,تونست به مردم کرمانشاه کمک کنه سردی زلزله رو کمتر حس کنند.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۶ ، ۱۹:۱۳
گل بارون زده بهاری

وقتی از محبت سیراب میشی

سه شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۰۹ ب.ظ
بنی دیروز زنگ زد یه عالمه عذر خواهی کرد گفت ببخش که آخر شب زنگ زدم
و اخبار  اضطراری برای گوشیش اومده بود و وقتی اسم جوانرود رو دیده بود ازخواب پربده بود و,گفت دیروز خیلی ترسیدم از دستت بدم می دونم وقتی زنگ زدم صدام پر از وحشت بود منو ببخش ,منم گفتم اتفاقا خوشحالم کردی هر چند اگر هم زنگ نمی زدی ناراحت نمی شدم چون میدونستم خوابیدی و از دنیا بی خبری
حالا اون وسط هم می گفت اونجا امنیت و امکانات نداره و برید یه شهر بزرگتر 
تو دلم گفتم برو باوووو,و براش توضیح دادم که مهاجرت خیلی سخته و اون حوری ک فکر میکنی نیس خصوصا واس ما با اون فرهنگ و مذهب متفاوتمون واقعا سخته بری شهر دیگه 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۶ ، ۱۲:۰۹
گل بارون زده بهاری

زلزله

دوشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۶، ۰۱:۵۸ ب.ظ

سلام 

بینهایت دلم گرفته 
دیشب زلزله اومد اول تماس نگرفتم با خونه که کسی نگران نشه 
دوستام ک زنگ زدن فهمیدم همه جا اومده 
زنگ زدم به خواهرم داشت تو خیابون راه می رفت و گریه می کرد 
بهش گفتم بره خونه خواهر بزرگم, هر جا اونا رفتن تو هم برو,و رفت خونه شون,و خواهرم اینا شب رو تو کوه گذراندن و صب برگشتن صبحانه خوردن و دوباره رفتن کوه 
دیوار خونه مون ترک برداشته و رنگ و گچ ریخته و آجرها مشخصن 
از طرف دانشگاه هم چادر صحرایی آوردن جلوی خوابگاه که دانشجوها شب رو تو اون سپری کنن که من حال این سوسول بازی ها رو نداشتم برگشتم اتاق و وووووای ک چقدر سرد بود و ساعت 8 صبح هم باز زلزله اومد این دفه صدای غرش زمین رو شنیدم پریدم بیرون 5 دقیقه تو حیاط بودم دوباره برگشتم داخل و حتی بخاطر سرما کلیه درد گرفتم با اینکه بیرون هم نرفتم 
و اومدم بلاگ دیدم مهسا پیام گذاشته و لبخند گنده رو لبام بود که دوستای مجازیم با وجود مجازی بودن چقدر می تونن واقعی باشن و باهاش تماس گرفتم (مرسی عزیز دلم که به فکرم بودی😍 )
بعد یکی از دوستای زمان کارشناسیم کرمانی بود زنگ زد و کلی احوال پرسی و نیم ساعت حرف زدم و یکی دیگه از دوستان سنندجیم که تونم مجازی هست پیام داد شماره تو گم کرد خیلی نگرانتم شمارتو بفرست از او هم نگرانی بزدودم و شماره براش فرستادم 
و بنی ساعت یک شب زنگ زده می گه تا فردا نخواب و خیلی سفارش کرد و دوباره رفت خوابید
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۶ ، ۱۳:۵۸
گل بارون زده بهاری

ترتیب عشق

جمعه, ۱۲ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۲۰ ق.ظ

ترتیب دوست داشتن بنی :

اول ماشینش 

بعد غذا 

بعد من 

حالا چیزای جدید کشف نکردم ولی فعلا میدونم وقتی پای این دو گزینه وسط باشه منو نمی بینه 😅😅😅

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۶ ، ۰۰:۲۰
گل بارون زده بهاری

من آبان پایان نامه

چهارشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۶، ۱۱:۰۹ ب.ظ

حالم خوب نیس 

شام نون و ماست خوردم نهار هم نخوردم یعنی با اون حال بد نشد که بخورم 

و بعید نیس همین نون و ماست رو هم بالا بیارم 

مرضیه خیلی اذیتمون می کنه و زندگی مون رو زهر کرده 

و پیش همه غیبت مون رو می کنه و در واقع آبرویی برامون نزاشته 

نمی دونم عاقبت این آدم چی میشه 

فقط میدونم خیلی خوبه که بتیامین هم هست

هر چند اون هم بشدت بی اعتماد شده نسبت بمن 

چون می خواد بیاد ایران  خانواده م رو ببینه و واقعا من هم در شرایطی نیستم که به خانواده معرفیش کنم 

همه اینا رو بهش گفتم ولی بازم می گه من می خوام برادرت و خواهرات من رو ببیند و به خانواده ت معرفی شم 

ظاهرا خانواده ش دیگه تو قسمت دین زباد سخت گیری نمی کنن و فقط رو اون قسمتش فوکوس کردن که من فقط بخاطر خارج رفتن باهاش ازدواج نکنم و بعد از اقامتم ولش کنم.

اییییییییول


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۶ ، ۲۳:۰۹
گل بارون زده بهاری

سیییییلام

چهارشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۶، ۰۲:۲۶ ب.ظ

سلام دوستان گل و بلبل 

وای که چقدر خسته م 

امروز اومدم خونه 

تمام بدنم درد می کنه و در واقع پوکیدم 

قصه دراز است ...

خیلی زیاد لاغر شدم طوری که همه فکر می کنند رژیم سختی گرفتم.

کبودی ها و جوش های قرمز دیگه ندارم 

ولی هضم غذام رو هنوز مشکل دارم و شب اگه سنگین بخورم صب بالا میارم 

و کلا شام نمی خورم که معده م حالم رو نگیره 


همچنان درگیر پایان نامه م 

التماس دعا 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۶ ، ۱۴:۲۶
گل بارون زده بهاری