نوستالژی این روزای من ...

نوستالژی این روزای من ...

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۱۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

حال بد2

سه شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۷:۳۶ ب.ظ

حالم خوب نیست ..

دیگه روم نمیشه بگم چرا 

ولی خوب نیست ...

شاید قدر خودم رو نمی دونم 


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۹:۳۶
گل بارون زده بهاری

دوست داشتن2

يكشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۳:۴۵ ب.ظ

اول حرف‌هایم را 

خوردم


بعد سکوتم را 

بعد نگاهم را 

دست‌هایم را 

شوقم را 

بغضم را 


و آخر 

          آهم را 


دیگر چیزی برایم نمانده 

من مرا بلعیده‌ام 


حالا چگونه بگویم «دوستت دارم»


(م.تدینی)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۵:۴۵
گل بارون زده بهاری

گریه

پنجشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۷:۲۸ ب.ظ

دلم یک دل سیر

گریه 

می خواهد ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۹:۲۸
گل بارون زده بهاری

فرانسوی

يكشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۲۴ ب.ظ

عاشق برخی از آهنگ های فرانسوی هستم ..

و اگر زبان انگلیسی یاد بگیریم 100 فرانسه هم یاد خواهم گرفت ...الان فرانسوی گوش میدم 

نظم غذایی م بهم ریخته و منم از خواهرم بی خیال تر شدم 

یعنی گاهی دو روز یه بار چیزی به اسم غذا درست می کنیم 

و اغلب حاضری می خوریم (کره و عسل , نیمرو,نون و ماست ,مرغ سرخ شده ,کباب البته بستگی به حس و حالش دارد,نون و شیر , نو و پنیر و چای شیرین ,نون و گوجه و خیار )

و به این میگن یه زندگی کاملا مجردی که ممکن هست این درجه از بی خیالی 

خاطراتی قشنگ در بخش دیگه ای از زندگیم بشه 

وقتی هم غذا درست می کنم مثل امشب ,هیچ اشتهایی برای خوردنش ندارم ..

کمی از زندگیم راضی هستم ...

همچنان قرآن مطالعه می کنم البته به عنوان یک پژوهشگر 

ایام بکام



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۲۴
گل بارون زده بهاری

کنار اومدن

شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۳:۲۵ ب.ظ

سلاااام به دوستام و به خواننده مطلب 

کنار اومدن با وقایع زندگی شاید کمی غم ناک باشه بنظر من 

شایدم صبریه که خدا به همه میده 

ولی با مریضی برادرم و بی کسی خودم و همه درد و رنج هام کنار اومدم ..

و از اداره موفق به گرفتن چن تا نقشه شدم 

که بسی خوشحالم کرده 

و باعث میشه کمتر برم تو فکر یه پولی هم حواله جیبم بشه ...

و به قول آوا یه لبخند گنده روی لبام میاره 

و از این خوشحالم که به زودی دندونام درست میشن و روابط اجتماعیم از سر گرفته میشه 

خدایا سپاس بخاطر داده و نداده ات 

خدایا می دونم که هستی فقط می خوام برای همیشه به همه اونایی که ادعای نبودنت رو دارن تو رو ثابت کنم نه با دلم چون که حرف دل تو دنیا اعتباری نداره,بلکه با زبان منطق عجیب آدمی ...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۵:۲۵
گل بارون زده بهاری

حسادت

پنجشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۱:۳۲ ب.ظ

سال هاست که با این حس بیگانه ام 

سالها قبل همیشه تو زبان و ریاضی نمره ماکسیمم مدرسه میشدم و دوستام از حسادت منفجر می شدن و همیشه برگه مو می گرفتن و جداگونه نمره هاشو حساب می کردن چون سخت بود باور اینکه من از اونا نمره م بیشتر میشد 

شاید چون از خانواده فقیری بودم,زورشون می امد 

و چن روزی باهام حرف نمی زدن 

و بعد تو دانشگاه هم چن بار این اتفاق افتاد ولی بعد از دانشگاه چنین حسی رو نداشتم یعنی دریافت نکردم ...

و این چند روز این حس رو از چندین نفر دریافت کردم ..

فقط وقتی بهم حسودی میشه احساس می کنم کارم رو درست انجام میدم و قدرتم بیشتر میشه ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۳۲
گل بارون زده بهاری

نفرین

شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۳:۲۱ ب.ظ

سال 90 نفرین شدم توسط یک عاشق مانیایی. .

یک جنون دیوانه کننده برای منی که مثل یک پرنده آزاد بودم مثل قفس بود 

برای کسی که همزمان که جنون داشت خودش رو از من و خانواده م برتر می دونست

و این برای من خیلی تلخ و غیر قابل قبول بود 

و دنبال کوچکترین بهانه ای بودم تا از دستش راحت بشم ..

چون خانواده ش در جریان بودن این کار آسان نبود ..

و خانواده من هم در جریان بودن 

و دست آخر به چیزی که خواستم رسیدم 

می دونستم یک شکست عمیق در زندگی خواهم داشت ولی این حد از درد رو هیچ وقت تصور نمی کردم ...

هم شکست خوردم ..

هم پدر و مادر و بهترین دوست عمرم رو در طی سه سال 92 تا 94 از دست دادم.. 

و امسال هم برادرم این چنین در بستر بیماری گرفتار شده 

شایدم همه اینها قسمت بوده ..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۵:۲۱
گل بارون زده بهاری

تنها تو...

شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۲:۵۷ ب.ظ

باران را می‌گذارم ببارد

باد را می‌گذارم بوزد

پرنده‌ها را می‌گذارم به ایوانم پناه آورند

پنجره را می‌گذارم بخار گیرد 


تو را...

تنها تو را نمی‌توانم کاری کنم

که بیایی


(م.تدینی)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۵۷
گل بارون زده بهاری

چیزی از تو در من باقی مانده است...

شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۲:۵۵ ب.ظ

«شعر برگزیده» 


چیزی از تو در من مانده است 

گوزنی وحشی است شاید 

که در جنگلی مه‌‌آلود می‌دود

گربۀ بازیگوشی شاید 

که وقتی خوابم 

با موهایم بازی می‌کند 


چیزی از تو در من مانده است 

که چون دارکوبی

بر خش‌خشِ حشرات درونم نوک می‌زند 

و صدایش در درختزاری دور می‌پیچد 


چیزی از تو در من مانده است 

که سرش را چون مادیانی به گونه‌ام نزدیک می‌کند 

بخار نفس‌هایش بیدار می‌کندم


«راستی، تو با شیهه از خواب من پریدی یا شیهه تو را از خواب من پراند؟»


چیزی از تو در من مانده است 

که مرا به دندان گرفته کجا می برد؟؟

مهدی تدینی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۵۵
گل بارون زده بهاری

اوضاع این روزها

جمعه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۳۷ ق.ظ
برادرم دوباره عمل کرد 
توده تو سرش دوباره رشد کرد و مجبور به عمل شد..
اصلا حال خوبی نداره و تعجب می کنم با این حال چطوری هنوز زنده ست
آرزوی زندگی جاودانه ندادم یا اینکه 100 سال عمر کنم فقط خدا کنه اگر سرطان می گیرم در عرض یک هفته بمیرم 
نمی خوام خودم و اطرافیانم زجر بکشند ...
خدایا خودت یه برادرم رحم کن 
برادر کوچکم بشدت احساساتی و اعصاب خرد کن هست و مردهای احساساتی بیزارم و حتی شماره برادرم رو روی رد تماس گذاشتم
دیگه حال بد بردارم برام عادی شده و مث اون اوایل شب و روز گریه نمی کنم 
اما بشدت احساس خلا می کنم 


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۹:۳۷
گل بارون زده بهاری