پایان یه غصه تحمیلی
سه شنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۰۹ ب.ظ
راستی یه چیزیو نگفتم ...
دیروز زن داداش سابق رو دیدم
خیلی خوشحال بود و تیپ چادری خوشگلی زده بود و خلاصه خیلی به خودش رسیده بود و با یکی از زن های همسایه میرفت خرید ، منم از داخل مغازه دیدمش
خب دروغ چرا از خوشحال شدنش خوشحال شدم ،همین که روحیه ش خوبه بهتر میتونه به برادرزاده هام برسه و اون هم حق داره عاشقانه ازدواج کنه حتی اگه عمر اون ازدواج کوتاه باشه بازم براش خوشحال شدم و فکر کنم دیگه تو دلم کینه ای نسبت بهش ندارم....
۹۸/۰۸/۲۸
مگه قبلا نسبت بهش( زن داداش سابق) کینه داشتی؟ واسه چی؟