سفر به همدان
سررررررررام
با خواهرم شنبه رفتیم همدان و دوشنبه غروب رسیدیم ،فکر می کردم بازار با حال تری داشته باشه اما اونجوری نبوود و بجز یک مانتو چیزی نخریدم و ما بقی خریدارو گذاشتم واسه اینجا و واقعا به این نتیجه رسیدم که چه جای خوبی زندگی می کنم چون هم جم و جور و هم دستت بازه برای انتخاب ..و اینجا امکان نداره دوتا مغازه یه طرح لباس بیارن هر مغازه سلیقه خودشو داره ...ولی اونجا اکثر مانتو ها دو جفت جیب داشت یا جلو باز بود که هیچ کدوم رو نپسندیدم ...
اما هدف اصلی مون هوا خوری و سیاحت بود و واقعا هم خوش گذشت بسی گنج نامه جای خوبی بود برای سیاحت و خوراکی ها فراوان
و عاشق سیب زمینی سرخشده هاشون شدم ...خخخ
و بوعلی و بابا طاهر حرف نداشتن ...شب ها هم تو خوابگاه دانشجویی خودگردان بودیم و سرپرستش سنندجی بود و کلی تحویلمون گرفت ...
مردم همدان مردمان سفید پوست با صورتی قرینه هستند.(من و خواهرم دنبال آدم زشت گشتیم کسیو ندیدیم خخخخخخخخ)،ولی زیاد مهمون نواز نیستند و ب قول دوستی با انبر دستی حرف از دهنشون در میاد ...ولی واسه کرایه تاکسی ها خیلی منصف بودند و اینکه بافت شهریش خیلی اصولی بود و اصلا ترافیک نداشت ...