مهمانی خواهر شوهر
امروز خونه خواهر شوهر دعوت بودیم. خیلی خوش گذشت و حیاتشون سرسبز و بساط کباب ب راه بود...
جاری دیر اومد
خونه خواهر شوهر موش داشت موش هایی که در یک اتاق محصور شده بودن
جاری بعلت داشتن وسواس چیزی نخورد البته بهش حق میدم (بهونه آورد که سیر هست) . خیلی اسم موش آوردن، اگه خونه پدری بود حتما عوق میزدم ولی سعی کردم از این اداها نیام و به چندش بودن موش فکر نکنم ...
سعی کردم هوای خواهر شوهر رو بیش از جاری داشته باشم ولی خب خیلی نچسبه و نمیشه باهاش دوست شد جاری با همه خودشیفتگیش قابل تحمل تره ولی روابط صمیمانه با جاری دور از سیاست یک زن عاقل هست و صمیمی ترین زن در آمریکا به من مادر شوهر هست. حداقل مطمئنم بخاطر پسرش منفعت منو میخواد و کمتر رقابت می کنه .
خواهر شوهر و شوهرش خیلی با هم مشکل دارن و شوخی و جدی همو ضایع می کنند، می ترسم از روزی که من و بنی اینطوری بشیم.