حواشی یک ذهن خسته
جمعه, ۱ آذر ۱۳۹۸، ۰۶:۰۹ ب.ظ
من از اونایی ام که همیشه خودم رو تصور می کنم دارم برای یه نوجوون درد و دل می کنم...مطمئنم اگه روزی به اون بچه بگم اینترنت رو از ما قطع کردن و دلایلش رو شرح بدم وحشت می کنم...البته قول میدم هیچ وقت تو این خراب شده هیچ موجود زنده ای رو به دنیا نیارم و اگر خدایی نکرده موفق به رفتن نشدم حتما یه بچه از یتیم خونه واسه خودم میارم، شایدم از خانه سالمندان یه پیرزن غرغرو برای پر کردن تنهایی خودم البته اگر وضعیت مالیم پیشرفت کنه و اون آدم بتونه کنارم زندگی کنه.
۹۸/۰۹/۰۱
من هم همیشه فکر میکنم خودم یه نو جوونم وقتی بچه ها بهم میگن عمو تعجب میکنم😳 حالا خوبه ازدواج نکردم که نوههام بهم بگن سلام بابا بزرگ. یعنی واقعا من ۵۴ سالمه؟🤔 چه زود گذشت!