مرسی خدا جون
يكشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۵۰ ب.ظ
خب حالم خیلی بهتر شد ...
چون قرار یه اتفاق خوب بیفته و یه مسافرت شمال
و قضیه قطع رابطه خواهرم با من اون چیزی نبود که فکر میکردم
البته هنوزم نمیدونم چرا با بقیه در حد ۵ دقیقه حرف میزنه
با من همانم صحبت نمی کنه...
ممنونم خدا جون که آنلاین جواب دادی و تکونم دادی
دیگه ایندفعه حس کردم دمت گرم اوسکریم جان
یه چیز جالب راجع ب خودمو بنی رو بهتون نگفتم
شاید باورتون نشه با اون همه دوست داشتن و محبتش
با اون همه کادو ، برگشتنش از آمریکا و مقابله با مخالفت خانواده ش
ولی گاهی حس می کنم تمام و کمال هنوز ندارمش...
یعنی یه جورایی همیشه حس می کنم هنوز مونده مخش رو بزنم ...
همیشه احساس ضعف میکردم در مقابلش ...
و جالب ترین قسمت اینجاست که اونم همین حس رو نسبت بمن داره ...و دیشب اعتراف کرد
چنور پیروز است..
۹۸/۰۵/۲۷