نوستالژی این روزای من ...

نوستالژی این روزای من ...

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

داستان یه زیبا

جمعه, ۴ خرداد ۱۳۹۷، ۰۵:۱۷ ب.ظ

سلا...م 

نمی دونم از کی تا الان ننوشتم اینجا 

ولی خب می خوام یه داستان رو براتون تعریف کنم 

اول اینکه بعد از گذشت 5 هفته ,موفق به گرفتن مدرک نشدم چرا گه سیستم دانشگاه از سما به گلستان تغییر یافت و چون سیستم گلستان کامل نصب نشده کارای تسویه دانشگاه رو هوا موند 

و من یه سری 3 هفته ای و یک سری دو هفته ای دنبال کارای تسویه حساب بودم

سری دوم که برگشتم خوابگاه فکر می کردم 4 پنج روزه کارم تموم میشه ,و یک ارباب رجوع برای نقشه کشی داشتم ..خب چن نفر شانس من تماس گرفتن ,من به همه شون گفتم من کارام طول می کشه و به اداره بگید به کس دیگه ای معرفی تون کنه ,اما اون اولی وقتی گفتم نمیام ,و برید پیش شخص دیگه ای ,علت رو جویا شد و منم گفتم دنبال کار تسویه حساب اومدم ,اونم گفت تا کار شما تموم نشه منم نمی خوام کارم انجام بشه ,و این رو هم بگم لحن گفتارش به یه مرد باوقار بالای 50 سال می خورد و منم با اینکه نمی دونستم کیه ,کلی ازش عذر خواهی کردم و بهش توضیح دادم که چرا اینهمه کارهام الکی طول کشیده .. (بخاطر ترکیب بی نظمی دانشگاه و بدشانسی من )

و بنده خدا هر دو سه روز یه بار زنگ میزد و منم پاسش می کردم دو سه روز دیگه ,تا اینکه آخرش زنگ زد گفت دلت برای جوانرود تنگ نشده ,منم گفتم چرا ,فردا میام کار شما رو هم انجام میدم 

آقا باهاش قرار گذاشتم , و مننظر بودم بیاد ...

وقتی سرش رو از ماشین در آورد و گفت خانم محمدی شمایی 

جا خوردم لامذهب خیلیییی خوشگل بود ..سکته ناقص رو زدم و اینکه انگار همسن یا کمی بزرگتر بود چون کمی از موهاش سفید شده بود 

و پشیمون شدم از اینکه چرا اینهمه باهاش صمیمی و دوستانه برخورد کردم هر چند خیلی متین بود و حتی نگاه چپ ننداخت,  ولی مسیر رفت و برگشت رو همش حرف زد و همش می گفت تو رو خدا مواظب خودتون باشید و ...

منم تو دلم گفتم وای بنییی من خائن نیستم ,دیگه سعی کردم نگاش نکنم و کوتاه جواب ش رو بدم ..و روز بعد هم نقشه ش رو تحویل دادم 

و وقتی پول رو واریز کرد زنگ زد گفت واریز کردم و گفت ایشالله زحمتت رو جبران می کنم و ...

منم گفتم دیگه شما جبران کردید و کلی هم صبوری به خرج دادین و تشکر و خداحافظی کردم 

خیلی دلبر بود و روزه هم بود...البته واقعا نمیشه ملاک خوب بودن رو نماز و روزه قرار داد خصوصا اگه ارثی باشه اما اگر اکتسابی باشه جز ملاک های خوب بودنه.

البته اگر طرف پیشنهاد هم بده من باز به بنیامینم وفادار خواهم بود و منتظرش خواهم شد بیاد ایران و ببینمش 😍😍😍😍😍   و نامردی کار ما نخواهو بود 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۳/۰۴
گل بارون زده بهاری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی