یک روز آفتابی
سه شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۱۶ ق.ظ
دیروز حالم خیلی بد بود ...
شب قبلش به علت رفلاکس شدید معده تا 4 و نیم صبح نخوابیدم و وقتی هم بیدار شدم دیدم مرضیه زنگ زده و گفته بیا مایسا رو ببر خونه تون ,ما داریم میریم کرمانشاه ,وقتی خونه شماس,بهونه نمی گیره ...
و مایسا خیلی بد اخلاق هست و شدیدن لجباز
و من حالم خیلی بد بود و حوصله یکی به دو کردن با مایسا رو نداشتم
نتیجه آزمایش پاتولوژی قابل تشخیص نبود و نمونه رو برای تهران فرستادن و تا اردیبهشت جوابش نمیاد ..
الان حالم خوبه ..
۹۵/۱۲/۱۷