نوستالژی این روزای من ...

نوستالژی این روزای من ...

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

تجربه تلخ

دوشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۵، ۰۱:۰۹ ق.ظ

نصف شب بیدار شدم از معده درد ...

یه قرص فاموتیدین خوردم بعد گفتم بزار یه قرص فولیکر هم بخورم فردا 


سر حال باشم که ایکاش نمی خوردم ,...خوردن همان و ده دقیقه بعد خالی شدن محتویات معده ناتوانم همان ...

حالم خیلی بد بود تا عصر نتونستم هیچی بخورم,اداره هم رفتم از 9 تا 13 بصورت فشرده مشغول بودم ...بعد مابین اون خستگی و حالت بد برادرم زنگ زد الکی باهام دعوا کرد ...نمی دونم چرا این اواخر همه زنگ میزنند مستقیم میرن سر دعوا کردن با من ...,منم گفتم تو محیط اداره نمی تونم جوابت بدم برگشتم باهات حرف میزنم ..الان اومده خونه,اون خیلی مهربون شده بود ولی من مث یه تکه یخ جوابشو دادم تا آدم شه ...و از دور واسم شاخ و شونه نکشه

دلم گرفته بسی ...

خواهر کوچکمم منو متهم به سنگدل بودن و بی رحم بودن کرد منم اولش آرش عذر خواهی و سپس گفتم الان عصبی هستی بعدا با هم صحبت می کنیم ولی دیگه ته دلم یه جوری  اصلا نمی تونم بزنگم, اونم زنگ نزد....

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۰۸
گل بارون زده بهاری

نظرات  (۲)

۱۰ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۰۴ محدثه انصاری
چه اوضاع به هم ریخته ای :))
جذاب می نویسی، بیشتر بهت سر میزنم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی