نوستالژی این روزای من ...

نوستالژی این روزای من ...

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

جالب ونو

پنجشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۴۹ ب.ظ


سلاااااااااااااااااام بر همگی

خب حالم نسبت به گذشته خیلی بهتر شده

همه داده ها و نداده هاش شکر می کنم

برادرم 25فروردین امسال عقد کرد و اگه بگم بعد از دیدن رتبه جنجالی ارشدمو پارسال این بهترین اتفاق بود که از سال 90 به بعد تو خانواده ی ما پیش اومده دروغ نگفتم

تقریبا روزی یکبار برای شادی روح پدر و مادرم بعد از نماز عصر یا عشا فاتحه می فرستم و به این نتیجه رسیدم فاتحه همانطور که باعث شادی دل اموات میشه باعث شادی بازماندگان نیز میشه و من این رو در خودم حس کردم.

الان صدای اذان دلنسین عشا میاد و باز هم خداست که منو دعوت می کنه باهاش هم صحبت شم .....

خب شاید تصور کنید از اون آدمای مذهبی محجبم اما گاها قر و فرم از یه آدم عادی هم بیشتر میشه

اوووووووووم دیگه جونم براتون بگه میخواستم راجع به این صحبت کنم که همیشه یه سوال تو ذهنم بود که چرا ایرانی های ساکن خارج میان از ایران دختر انتخاب می کنند و اصلا چرا با وجود اون همه آزادی در رابطه در خارج از کشور چرا ازدواج ؟؟؟؟؟؟؟؟؟چرا زیر بار مسئولیت و چرا تشکیل خانواده

و وقتی هم از خودشون می پرسیدم به صورت سربسته ای می گفتند که بخاطر اینکه دخترای اینجا فقط آدمو برای رابطه می خوان و .....

خب این برای من خیلی جای سوال بود باز هم قانع نمی شدم و متوجه نمی شدم عمق قضیه رو ...

تا اینکه چن روز پیش با یکی از فامیلای دوست خواهرم که ساکن استرالیا می باشند چت نمودم (با هم دوست اجتماعی هستیم)

و از دوست دخترش پرسیدم و گفتم چ خبر واینا؟؟؟

گفت با یه هندی دوست شدم اومد خونه مون بهم تجاوز کرد و رفت

بعد من چشام 4 تا شد ،نگرفتم چی گفت ؟گفتم ینی چ؟

گفت یعنی بعد از تموم شدن کارش و لذت بردن از من منو تنها گذاشت و پشت سرشم نگا نکرد

گفت نمی خوام دیگه دوست دختر بگیرم که عزت نفسم اینجوری پایین بیاد

گفتم اولین پسری هستی که اینو ازت میشنوم و خیلی برام جالبی

گفت منم قبلن مث بقیه بودم شبا میرفتم دیسکو ،دخترای خارجی در حالت مستی منو به خونه شون می بردن و صبح روز معاشقه من رو از خونه شون با اردنگی پرت کردن

و گفت اینطوری من خیلی احساس خرد شدن بهم دست داده و الان دیگه نمی خوام وارد رابطه ای بشم که مث یک ابزار باهام برخورد بشه


و اینگونه شد که علامت سوال بزرگ ذهن من از بین رفت.

و تو دلم کلی از طرف تشکر کردم که روشنم کرده چون همیشه این تو ذهنم بود که این هموطنان ساکن در اونور دنیا چطوری دلشون دخنر نجیب ایرونی می کشه و زیر بار ازدواج میرن .

امیدوارم برای شما هم جالب بوده باشه ......

روزگار بکام

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۱۶
گل بارون زده بهاری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی