نوستالژی این روزای من ...

نوستالژی این روزای من ...

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۲۸ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

آه چنور

دوشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۱:۳۲ ب.ظ

خب یه نفر رو نفرین کردم 

کارش الان یک ماهه گیره,  دلم سوخت 

الان از خداخواستم گره از کارش واشه 

علت نفرین: فکر کنید طرف زمانی رئیس آموزش پرورش بوده و تو نوبت حج هست و آدم خیلی محترمی , علاوه بر اینکه پولم را نداد گفت چرا چشمات اینجوریه,  خماری یا مستی, و من این جمله خیلیییی بهم برخورد طوری که هاج واج موندم این چه حرفی بود این آقا بمن گفت, و نفرینش کردم 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۳:۳۲
گل بارون زده بهاری

من و کارم

يكشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۲:۲۶ ب.ظ

ایکاش مامانم زنده بود و میدید که فرد مفیدی برای جامعه شدم.

خیلی زود رفت و خیلی دیر من گلیم خودمو از اب کشیدم بیرون.

خیلی خسته م دارم میترکم و پهن  رو تختم

کارم یه ویژگی خوب داره, تمرکز صد در صد میخواد برای همین چند ساعت ب هیچی فکر نمیکنم نه گذشته نه آینده 

کارم رو دوست دارم ولی حس میکنم داره روتین میشه و میخوام بازم بیشتر یاد بگیرم و پول دربیارم.

استاد راهنمام پیام داد , از خجالت اب شدم 

اخه به دوستام سپرده بود که بهش زنگ بزنم و من فرار کردم و بالاخره شمارمو گیر اورد و پیام داد ...و من بهش گفتم روم سیاه استاد, و اونم گفت خوشحالم که اینو میگی خخخخخ

دست خودم نیست همیشه.نهایت عامیانه بودن صحبت میکنم با این استادم ...خخخخ

پ ن :برای  نوشتن مقاله پیام داده.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۲۶
گل بارون زده بهاری

زخم معده زخم روح

شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۱:۳۶ ب.ظ

بالاخره روزهای متوالی غصه خوردن معدمون رو باز ناراحت کرد 

و وقتی معده درد می گیرم دیگه همه چی فراموش میشه و فقط معده 

خیلی حالم بده ,من مستحق این درد کوفتی نیستم

باید برم پیش پزشک .

وبنیامین حالش خیلی بده,  خیلی دلتنگه خیلی داغونه 

نمی دونم چکار کنم بهتر بشه ....

کلا روز تعطیلی هاشو با گریه سپری می کنه...

من اینور دنیا غصه افزایش نرخ همه چی و بیکاری خودم و تنش محیط کار و و این اواخر درد معده  نمیزاره به عشق فکر کنم ...نمیزاره دلتنگ شم فقط ته قلبم یکیو دوست دارم و بهش متعهدم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۳:۳۶
گل بارون زده بهاری

اکانت فیس بوک

جمعه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۰:۳۹ ق.ظ

دیشب اکانت فیس بوکم یا هک شده بود یا سعی شده بود هک بشه

چون از طرف فیس بوک برام پیام اومد ک حساب شما مسدود شده چون از دو موقعیت مکانی همزمان وارد شدین. 

و من ناراحت شدم چون مطابق گفته فیس بوک فقط بنی میتونه دنبال هک کردن اکانت من باشه ولی اخه چرا ? اصلا استرس ندارم چون تو این سه سال بجز بنی باکسی دوست نبودم ...و حرف نزدم.

شاید هم خطایی پیش اومده واقعا نمیدونم و مثلا من آیداهو رو تو گوگل سرچ کردم فیس بوکم قاطی کرده فکر کرده من آیداهو هستم 

آخه گوگل وقتی اسم یه شهر یا کشور رو میزنم موقعیتم رو اون شهر میزنه تا وقتی که دوباره موقعیت گوشیمو روشن نکنم اصلاح نمیشه 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۰:۳۹
گل بارون زده بهاری

دنیای فانی

پنجشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۴:۲۶ ب.ظ

امروز ششمین سال فوت مادرم بود 

وفتی فوت کرد  آرزوم بود زود پنج شش سال بگذره تا بتونم کنار بیام ۲۵ سالم بود , خیلی بد گذشت این پنج شش سال , خیلی گریه کردم خیلی....

چنوری بودم وحشی و رام نشدنی...کسی که حتی دوست نداشت بند احساس یه پسر بشه و همیشه از عاشق شدن و ازدواج گریزان بود.

چنوری شدم پر از خلا..پر از تنهایی...چنوری رام شده...

لعنت به سرطان 

میخواستم مث بقیه تو ایسنتا عکس بزارم ولی ادم نیستم حال بقیه رو بد کنم ترجیح میدم تو سکوت غمم رو یاد کنم 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۶:۲۶
گل بارون زده بهاری

دختر لوس خودم

چهارشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۰:۵۶ ق.ظ

امروز صبح با اکراه بیدار شدم و خواستم برای ادامه کار پریروزم برم کرمانشاه 

خب خیلی زورکی بود و دقیقا دم در تصمیم گرفتم نرم و کار دو نفر از بنده های خدا رو راه بندازم و کار خودم بزارم برای روز شنبه. البته بخاطر بنده های خدا نبود بخاطر خود خودم بود واقعا حوصله  نداشتم خودم رو ماچ کردم و گفتم امروز رو بی خیال من شو عشق دلم خیلی خسته م , و عقلم گفت ایرادی نداره دختر استراحت کن چون اگه با این حال بری بعید میدونم کارت درست شه.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۰:۵۶
گل بارون زده بهاری

آرامش میخوام خداجون

سه شنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۹:۵۷ ب.ظ

خیلیییییییییی سرم شلوغه

واقعا به یک محل کار نیاز دارم.. و اجاره مغازه ها هم سر به فلک کشیده س...

احساس میکنم از خود چنور دور شدم و خیلی تو زندگی فرو رفتم ..

چنور وجودم گم شده.

هر روز میگم این کار رو تموم کنم و راحت شم و هر روز یه روز دیگه پشت سرش

خداروشکر که بیکار نیستم ..از خود تعریف نیست خانودام بهم افتخار می کنم ولی نوعی حس تحقیر که تو هیچی نیستی تو درونم همیشه هست...

خب 12 سال از کنکور گذشت و من هنوز به کنکور 86 و انتخاب رشته مزخرفم فکر میکنم...

فکر کنم واقعا باید پیش روانشناس برم...مشکلم اینه خیلی خودم رو سخت می بخشم حتی اگر ناخواسته اشتباهی انجام داده باشم.

خداجونم بهم آرامش بده.


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۱:۵۷
گل بارون زده بهاری

معذب بودن

سه شنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۴:۵۷ ب.ظ

همزمان با بنی یا کمی قبل ترش یکی از من خوشش اومد 

من یکی دو روز باهاش صحبت و بعد ردش کردم(چون شر بود و من از شرور بیزار )

الان از قضا انتقالش دادن اداره اینجا 

و الان زن و بچه داره , ولی خیلی بد جور خیره میشه 

خودم معذب میشم

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۶:۵۷
گل بارون زده بهاری

داستان های اینستا

دوشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۸:۲۵ ب.ظ

سلام...

واقعا داستانهای ایسنتا من رو معتاد و همچنین غمگین میکنه تصمییم گرفته پیج داستان های واقعی رو آنفالو کنم ...

واقعا یه چیزهایی رو میخونه برق از سرت میپره.

امروز داستان خیانت مادر و نامزد یه دختر رو خوندم که دختر موقع ماچ و موچ مچشونو گرفته بود

تازه مادرشم از این مادر های سخت گیر بود که حتی اجازه نداده بود دخترش بره دانشگاه.

واقعا شوکه شدم آخر داستان هم مادره مرد و پسره هم نصف صورتش سوخت.

دختره هم با یکی دیگه ازدواج کرد.

یعنی کرک و پشمم ریخت.

من تا حدودی خیانت رو در یک رابطه عاطفی چشیدم البته شاید بخاطر اینکه حتی اجازه نمیدادم طرفم استیکر بوسه بفرسته.

خب اینطوری خیلی خشک بود. ولی بازم به طرفم حق ندادم بهم خیانت کنه و بدترش اینجا بودکه همزمان با من با یکی دیگه کانکت شد و وقتی به این نتیجه رسید توقع من از زندگی آینده م خیلی بالاست یکسره بی خیال من نشد تدریجی بمن بی توجه و جای دیگه ای گرم شد 

تا جاییکه خودم گفتم بهتره ادامه ندیم. وخداحافظی کنیم ولی باز ادامه پیدا کرد اما اینبار بدون تعهد درباره آینده بدون واژه دوستت دارم و فقط گاهی درخواستی از جانب او برای فرصتی دوباره . و من که هرگز قبول نکردم و او که خیانت کرد نمیدونم الان چی به سرش اومد

 ولی خدایی خیانت بد ضربه ای هست خصوصا اینکه من از رفیق همجنس خودمم خیانت دیدم البته در مسائل کاری


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۰:۲۵
گل بارون زده بهاری

معده بد اخلاق

دوشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۸:۴۲ ق.ظ

امان از نفخ معده 

امان از درد 

امان از غصه های بی پایانی که آخرش به درد معده ختم میشود 

غصه را دل خورد رو زخم را معده

پ ن: روم به دیوار باید بالا بیارم ولی خواهرم همش تو خونه س و نگران میشه و تا وقتی بالا نیارم معده دردم بهبود پیدا نمی کند.

الانم تو ماشین کرمانشاه نشستم منتظر مسافرم 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۸:۴۲
گل بارون زده بهاری