هراس از خاطرات
شنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۷، ۰۱:۱۱ ق.ظ
فراموشی : فراموشی یعنی وقتی فکر می کنی عمیق فکر میکنی حتی تن صدای طرف یادت نمیاد
گاهی این فراموشی آرزو میشه
یه چیزی بگم باورتون میشه
تو خوابام وقتی مامان بابامو می بینم بغض آنچنان سد گلومو می گیره که نمی تونم باهاشون صحبت کنم و باهاشون حرف نمیزنم چون میدونم گریه م می گیره و اگه گریه کنم از همون خواب شیرین هم می پرم
یه سری بابامو دیدم ,فقط تونستم بگم بابا و بعد از خواب پریدم
قصد ندارم دلتون رو بسوزونم ولی حتی می ترسم عکس یا فیلمشون رو نگاه کنم ..
یا سیروان ,کسی که اون همه دوسش داشتم
واقعا تن صداشم یادم نیس
یادم نیس چی می گفتیم و چی می شنیدم
ولی خیلی خاطره نوشتم اون زمان
گاهی قلقلک میشم دوست دارم فضولی کنم تو گذشته
بعد می گم بی خیال
می ترسم از اینکه باز دلبسته ش بشم
خاطراتن دیگه
دعا می کنم از ته قلبم نه سیروان و نه هیچ کدام از اسیران خاکم به خوابم نیان,چون فقط گذشته رو تمام قد به رخم می کشن
الان ,بنیامین رو دارم ,کسی که عین خودم گاهی خیلی بد عنق میشه ,هر چی بهش میگی یه بهونه میگیره,کسی که پر از احساس ,یه لپ تپلی مهربون
فقط زیاد با لباس کوردی حال نمی کنه ...
بنیامین خیلی خوبه ,شاید جون مجازی هست نتونستم حجم اینهمه دل گرفتگی رو پاک کنه ...
وگرنه خدایی بیسته.
۹۷/۰۱/۰۴