سلللام
دفاعم به خوبی انجام شد و موفق به کسب نمره 19.28 از 19.5 شدم
و استاد راهنمام بهم گفت از دفاعت خیلی خیلی راضی بودم چون با تسلط کامل جواب داورها رو دادی ..
و دنیای بعد از دفاع همون طور که تصور می کردم دچار خلا عاطفی و روحی و افکار پیج در پیج آزار دهنده میشم ..
امروز فیلم رگ خواب رو دیدم ,لیلا حاتمی بی نهایت عالی بازی کرده بود ,اعتراف می کنم خیلی وقتا ظاهر من به همون شلختگی و بی حواسی شخصیت مینا هست ,و همونقدر شکننده,و وقتی درباره باباش صحبت می کردم یه دفعه زدم زیر گریه ...
پ ن : یه شب خواب بابامو دیدم ,می دونستم خواب می بینم تو خوابم باهاش حرف نزدم ک گریه م نگیره و بتونم نگاش کنم ..خیلی دلم براش تنگ شده
و چقدر فیلم رگ خواب شکننده بودن یک زن خصوصا در عین بیکاری رو نشون میده ,خیلی ها بی رحمانه اومدن شخصیت شهرزاد رو با مینا مقایسه کردن ,در حالیکه شهرزاد یکصدم رنج های مینا رو نکشیده بود..
و چقدر لیلا حاتمی زیبا بازی کرده بود ,با اینکه از فیلم های با تم غم بیزارم ولی فیلمش رو دوست داشتم ...
دیگه جونم براتون بگه یکی از دوستام تو معرض خودکشی قرار داره,امروز رفتم دیدنش ,بهش گفتم قوی باشه ,و بلایی سر خودش نیاره ,ولی نمیدونم چقدر حرفام روش اثر کرده باشه و علت خودکشی شم بخاطر اینکه که با یه آدم بی شخصیت دوست شده ,طرف هم تهدید به پخش کردن عکسش می کنه و ازش انتظار رابطه جنسی داره...اگه بدونید اون اقا چقدر پروفایلش اسم الله و محمد آورده و انواع ذکر و دعا نوشته ...از دین بیزار می شید .
و اما معده دردم خیلی خوب شده ...و دیگه بالا نمیارم
و امآ دوست نامردم به طور خودکار از منابع طبیعی اواش کردن و دیگه بهش نقشه نمیدن, ریا نمی کنم ولی واقعا خوشحال شدم که بخاطر چن تا نقشه با دوست قدیمی م در نیفتادم و کس دیگه سبب اخراجش شد.
قراره اگر لاتاری رد شدم, بنیامین از طریق ویزای نامزدی اقدام کنه و برم کشور شیطان بزرگ خخخخ.
تو رو خدا برام دعا کنید دلم خیلی تنگه ...دلم خیلی شوره. .خودمم نمی دونم چمه. .
ممنونم وقت گذاشتید ..
می بوسمتون
روز خوش
سلام به همه دوستای مجازیم
صبح رو با سردرد شدید که از شب قبل داشتم شروع کردم
یکی از هم اتاقی هام چن بار گفته که کردها متنفرم ,اونم جلوی من
منم دیشب یه نگاه بهش انداختم ,بعد گفت منظورم کوردای ایلام بوده
من هیچی نگفتم
ولی دفه ی بعدی بهش تذکر میدم
یکشنبه دفاعیه دارم
از لحاظ جسمی ضعیف هستم ,نفسم قط میشه وسط ارائه و خدا کنه این مشکل برام پیش نیاد اون روز
دوشنبه میرم خونه مون
تو ذهنم حکایت هزار و یک شبی نقش بسته
بعد از دفاع باید برم دنبال کلاس زبان .
و اینکه بنیامینم تمام دنیای منه
و شخصیتش دقیقا یه کپی پیست از خودم منه و همیشه اونم به من میگه خیلی لوتی و بامرامی
و هر دو از داش مشتی بودن همدیگه لذت می بریم
و ناز و ادا تو کارمون نیست ..
خداروشکر می کنم که تو زندگیم یه بنیامین هست اما از دور بودنش ناراحتم ..
نمی دونم کی بهم برسیم,شاید چن سال طول بکشه و شاید هم هیچ وقت .
ولی همینکه همین لحظه از زندگیم رو روشن و گرم کرده برای من یه دنیاس
سییییلام
29 بهمن ساعت ده تا 12 دفاع دارم التتتتتماس دعا
می دونم تعداد پست هام نسبت به قبل کمتر شده
خیلییییی گرفتار بودم حتی وقت نکردم اون طور که باید عزادار باشم البته وقتی میرم خونه غم مثل خرچنگ خودشو می ندازه رو دلم
بنییییییامین خیلی خوبه و انگیزه زندگیم شده و همینطور خواهر کوچکم
برنامه های شلوغ پلوغی برا آینده دارم,باید برگردم خونه برم کلاس زبان...
از خدا هیچی بجز حفظ سلامتی اعضای خانواده م و آبرو نمی خوام.
حس غریبی دارم
بنظرم زندگی خیلی کوتاهه
همش فکر می کنم تا چن سال دیگه می تونم زندگی کنم,آخرش می میرم خب
شایدم همین فردا
دیشب
خواب دیدم بی وزن شدم و روحم از بدنم جدا شد
یکی از تعبیر هاش مردن میشه
خدایا منو ببخش اگه بنده بدی بودم و بندگی نکردم
سلام دوستان
امروز 4 بهمن ,بشدت گرخیدم
پایان نامه تقریبا آماده شده و تو مرحله اصلاح ویرایشی هست
اومدم خونه و می خواستم جمعه برم ایلام که شاید بیفته شنبه
چن روز پیش چمدون قدیمی مو باز کردم با سیلی از خاطرات دفن شده مواجه شدم ,از توپ پلاستیکی کوچکی که همکلاسیم تو بازدید کارشناسی بهم داده بود تا بلیت اردکان کرمانشاه ,تا قرص و دواهای مادرم و سیگار پدرم.
جالب تر از همه دفتری بود که توش اهدافمو نوشته بودم و بخاطر. نعماتی که خداوند بهم داده از جمله پدرم و برادرام و خواهرم و س از خدا تشکر کرده بودم
و امروز بجز خواهرم هیچ کدام از اون نعمت ها رو نداشتم البته برادر کوچکم هست ولی اونم سر زندگی خودشه
حتی نوشته بودم خداجون ممنونم بخاطر بابای مریضم ,همینجوری هم از وجودش شاکرم
خب دلللللم خیلی گرفت یه جورایی یخ زدم,چی شد و چی فکر می کردم ....
سینوزیت یعنی وقتی عطسه آرزو می شود
سلام
امیدوارم حال همگی خوب باشه
من یک عدد سینوس گرفته در خدمت شما شایدم سرما خورده البته الان چهار پنج روز سینوس های بینیم دچار گرفتگی شدن
بشدت مشغول پایان نامه هستم و چقدر حس خوبیه درس خواندن
معده درد ندارم خداروهزار بار شکر ,انگار اصن وجود نداشته
با بنیامین همچنان در ارتباطم و کادو ها و سوغاتی هام دستش رسیدن,متاسفانه سبد گل و نان برنجی ها انگار از زیر زلزله در اومدن و کاملا خرد شدن
ولی همین نبود ,متاسفانه مادرش باهاش دعوا کرده بودن و گفته بودن که نباید با من ارتباط داشته باشن و باید دختری از فامیل خودشون رو انتخاب کنند.
و هنوز هم دعوا ادامه داره و من دلم تو مشتمه
و مامانش به فامیل هاشون زنگ زده که به بنیامین زنگ بزنن که بی خیال من بشه و او هم همچنان سر حرف خودشه خداروشکر و البته خیلی از مادرش ناراحته ,می گه مگه من رو نمی شناسن ,نمی دونن من چ مدل دختری انتخاب می کنم که یا انتخاب من مخالفن,فکر می کنن تو از این دختر جینگولی های با قر و فر هستی که آدم رو دور میزنه و ....
البته یه چیز جالب :شب قبلش خوای دیدم یه تخم مرغ از دستم افتاد و پودر شد که خواب تخم مرغ به معنای دعوا و شکستن تخم مرغ رو خرد شدن نان برنجی ها و گل تفسیر کردم😊
خدایا زمینت خیلی بی قراره
خصوصا برای منی که به کوچک ترین لرزه هم حساسم
این حس رو دوسال پیش وقتی تو تخت های دو طبقه خوابگاه کبری بالای سرم
تکون می خورد داشتم و اون موقع مدتی تپش قلب گرفتم و حتی دارو مصرف می کردم چون نصف شب با یک تکون کبری از جا می پریدم
الان دائم احساس می کنم کبری بالای سرم تکون می خوره
خدایا خودت کمک کن ,من باز دچار طپش قلب شدم
پ ن : الانم داره می لرزه