به طور تصادفی داستان شهرام امیری رو خوندم
خیلییییییی ناراحت شدم
یه آدم بازیچه سیاست های دو حکومت شده و آخرش قهرمان هسته ای اعدام شد
از ته قلبم دلم برای مادرش زنش و پسرش سوخت..
حاجی قصه ما ...اعدام شد
هیچ وقت از یه آدم غد و مغرور نخواهید غد بودنشو بزاره کنار، شاید اون غد بودن تنها ماسک اون آدم باشه
و شاید روزی بخاطر کسی اون ماسک رو برداشته و نتیجه تلخی گرفته ...
متاسفانه من غد بودم قبلا، الان خیلیییییی بیشتر از قبل ..
و این دستم خودم نیست .
سرررررررررررام
اینستا رو لغو نصب کردم چون حس کردم خیلی خزه
کار ما شده دنبال کردن یه سری مرفه بی درد که با سگاشون و دوس پسراشون قلیون می کشند...( من که نه سگ دارم نه دوس پسر نه قلیون )(
والا ....گفتم هر روز زندگی خودمو چک می کنم بسی زیبا تر ...واس خودمم لایک و کامنت میزارم ...
و اما تلگرام ...
وقتی لیست مخاطبینم رو نگاه می کنم مجموعه ای از اسامی دخترونه با عکس پروفایل مردونه ...
خب ینی چی دوست من ...
خدا برادرت ، شوهرت و پدرت رو حفظ کنه ولی خیلی خزه عکسشون رو رو پروفایل تلگرامت بزاری، لطفا این محبت رو بصورت مستقیم به خود شخص
شخیصشون بیان کنید. ..
متشکرم
18 ام امتحان دارم ...
به کسانی که لا به لای مشغله شان
وقتی برایت پیدا می کنند
احترام بگذار !
اما عاشق کسانی باش که
وقتی به آنها نیاز داری
تمام مشغله شان را فراموش می کنند
تا تو را به آرامش برسانند …
سلام دوستان
من یه عدد مریض آنفولانزایی می باشم که کمی خوب شدم البته اعتراف می کنم تقصیر خودم بود چون من از اونایی نیستم که برم بچسبم به بخاری برای همین اغلب تو خونه سویشرت روی لباسام می پوشم ولی این چن روزه خیلی پر رو شدم و نه تنها لباس های قبل رو نپوشیدم ، به پوشیدن یه عدد لباس نازک قناعت کردم و اول کلیه م درد گرفت ، کلیه سمت راستم به سرما خیلی حساسه و بعد ما حفره بینیم و نای هام (ما می گوییم برناخ ) گرفته شد و شبش استخون درد گرفتم که هر دو ساهت یه بار یه ژلوفن روانه جسمم می کردم ....و تب و لرز شدید ...البته وقتی حس کردم نایم گرفته شده بخور آویشن نموده تا حدودی بهبود یافته اما شبش درد استخوان امانم رو برید و و فرداش یعنی روز جمعه به قصد دکتر رفتن ، رفتم بیرون ، هیچ درمانگاه یا مطبی باز نبود و چون از فضای بیمارستان هم چندشم می شد برم اونجا هم نرفتم
و از یک داروخانه مقداری قرص آموکسی سیلین و آدلت کولد گرفتم و بسوی خانه روانه شدم
دیروز هم همچنان استخوان دردم ادامه داشت و عصر به یک تب و لرز جانانه تبدیل شد ...و بعد در کنار بخاری تکان نخوردم تا عرق کردم و بالاخره کمی بهتر شدم ....
الان خیلی بهترم ،درد خفیفی در ساق پام احساس میکنم و عاقل شدم که خوب لباس بپوشم
بای تا های
همیشه تو زندگیم جاموندم ولی هیچوقت پا پس نکشیدم ...
واس این قضیه نقشه برداری اداره هم همینطور شد ، شاید جا موندم اما راهش رو یاد گرفتم....و برای تعمیرات موبایل و برای ارشدم ...
والا من همیشه دوست داشتم برم دوره های نقشه کشیو ببینم برعکس بقیه کلاسا ، کلاس تعمیرات موبایل و کلاس gis جزوه هام تاپ بودن همیشه
اگه بخوام خوب بنویسم رودست ندارم ،ولی چون علاقه ندارم نمی نویسم
به رشته های پزشکی و پرستاری علاقه ای ندارم یه مدت خواستم پرستاری بخونم یه روز که رفتم بیمارستان ، چن بار نزدیک بود بالا بیارم، برا همین
منصرف شدم ...وگرنه می شد یه جوری هزینه پرستاری آزاد رو جور کنم ...
ولی عااااااااااشق رشته های فنی ام ...حتی تعمیرات جاروبرقی هم دوست دارم، چن روز پیش ال سی دی تب لت خواهرم سوخت، پشتش رو باز
کردم ، حکم بوی جوی مولیان رو داشت ، بوی گوشی ، چشامو بستمو بوش کردم، من عاشق تعمیراتم ولی هنوز به اون حد نرسیدم ...
و اینکه خیلی ظریف و تمیز قطعه ها رو برد لحیم می کردم ، برای همین حس می کنم تعمیرکار خوبی میشم ...این دوره های نقشه کشی و نقشه
برداری رومی بینم ؛ و انشالله اگه عمری باقی بود تابستون برای آموزش پیشرفته تعمیرات میرم تهران ..و شاید قید خارج رو زدم دیگه ..
دقت کردین ازدواج تو برنامه نبودا .............خخخخ