95تون مبارک
سلام دوستای خوبم
95 هم اومد و فرت 6 روزش گذشت
10 فروردین هم من 28 ساله میشم پیر شدیم رفت
برای مسافرت نوروزی رفتیم اهواز
خیلی گرم بود مردم شوش بی نظیرن از لحاظ حجب و حیا و مردونگی ،شاید اونجا بشه یه یه مرد دل بست و معنای زندگیو فهمید
اما اهواز ب محض رسیذن به اهواز مریض شدم دچار تب ولرز شدید و بی اشتهایی و شب سال نو من با تب دست و پنجه نرم می کردم و چون تو مسافرت هم
بودیم دوست نداشتم موجب نگرانی بقیه رو فراهم کنم و گفتم دکتر نمی خوام برم
شاید بدترین شب زندگیم بود.
کمتر از 24 ساعت تو اهواز موندگار بودیم و بسمت شوشتر روانه شدیم و سپس اندیمشک و دزفول و پل دختر و سپس کرمانشاه عشق من
فکر کنم همه آدما مث من هستند به شهر و استان خودشون حس دیگه ای دارند
و ما بسمت خونه روانه شدیم شهر همیشه بخچالی من
کلن هیچ موجود زنده ای تو زندگیم نیس و اون حس تنهایی بعلاوه آرامش رو با خودم دارم
باز هم دلسردی وافسردگی بهم رو کرده شایدم به قول دکتر قمشه ای بخاطر دوری از پروردگاره
ولی خدا جون اینهمه دوری و نزدیکیت هضمش خیلی برام سخته ،اینهمه بود و نبودنت آدما رو گیج کرده
دلم مث یه سرزمین یخ زده شده دوباره قطب جنوب شدم
سالتون خوش
دلتون شاد