نوستالژی این روزای من ...

نوستالژی این روزای من ...

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

خواهر زاده جدید

سه شنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۰۷ ب.ظ

خواهر زاده م بدنیا اومد و خواهرم با اینکه خیلی درد داشت اما بسیار خوشحال و خوشنود بود ...و عاشق این موجود کوچک بود..خیلی نگاش کردم ..گفتم خدا یعنی خواهرم و شوهر خواهرم این موجود کوچولو رو بدنیا آوردن به خواست خودشون ,خدایا ,خدا جونم. ..ای کاش قبل بدنیا اومدنمون یه نظر خواهی از خودمون می گرفتی ...نه اومدنمون دست خودمونه نه رفتنمون...بعدشم بهمون می گن موجود مختار ...کفر نمی گم ولی زندگی هیچ اختیاری نبود ..خیلی گرمه هوا..😑😑😑

دنیاتون پر از عشق💋💋

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۰۷
گل بارون زده بهاری

غریب

دوشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۴۱ ب.ظ

سلااااام ...یه وقتهایی هس آدم زده میشه از اهدافش ,از آینده, نمی دونی چ درسته و چی غلط ,قبلنا دوس داشتم زمان زود بگذره ولی الان مطمئن نیستم که بخوام پا به آینده بزارم..دیروز یه دوست رو دلداری دادم  و گفتم منم مث تو این روزا سپری کردم اما دوباره خرد شدم .. حتی اگر انسان ناراحت باشه خیلی بهتر از اینکه مرده و بی احساس باشی ,اینکه هیچی نتونه خوشحالت کنه ..وقتی آدم تو دلش آروم باشه,بو و طعم و رنگ رو حس می کنه ولی وقتی یخ میزنی ...امان از یخ زدن ..شاید یخ زدن هم تفسیر خوبی نباش , امان از دلمردگی...وقتایی که دلمرده م سکوت می کنم چون این نمی خوام به کس دیگه ای انتقالش بدم ..فردا خواهر زاده دومم بدنیا میاد ,منم همراه خواهرم هستم قراره اسمش رو صدرا یا ساشا یا روژیار بزاریم...سه تا اسم پیشنهاد خودم هست..فقط هر وقت با خواهر کوچکم صحبت می کنم می گم تو رو خدا زود تکلیف اقامتتون رو مشخص کنید منم بیام اونور ,غریب که باشی فرقی نمی کند کجای جهان باشی 😴

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۴۱
گل بارون زده بهاری

تک سو

يكشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۲۳ ب.ظ

سلام ...از طرف شرکت فروش محصولات تکسو دعوت شدم و رفتم اونجا امروز و دیروز ,برام کار رو توضیح دادن,ولی اصلا بهم نچسبید,دونفر با تمام قدرت رو مخ بودنشان همه چیو برام توضیح دادن ,خب یه چیزی هست به اسم شان اجتماعی ,بنظرم شان اجتماعیش خیلی پایین بود با اینکه در آمدش خوب بود ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۲۳
گل بارون زده بهاری

فانتزی

شنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۱۰ ق.ظ

همیشه از فانتزی های من تو دوران دانشجویی این بوده که کارم یه جوری باشه که تو خونه انجامش بدم تا حدودی به اون فانتزی رسیدم 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۱۰
گل بارون زده بهاری

سنگی

پنجشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۲۳ ب.ظ

سلاااااام ..

تو حالتی ام که دوست دارم با یکی دعوا کنم ...

خخخخ

دیروز و پریروز م در یک حساسیت شدید معده و روده گذشت ..

خوشبختانه دلم یخ زده و برای هیچ کس دیگه تنگ نمیشه ...

و فکر کنم اخلاقم خیلی گند شده ..

و اگر قبلنا کوه یخ بودم الان با قطب جنوبی و آلاسکا فرقی ندارم ...بقول یکی از دوستان خارجی فاکد آپ شده ام ...حتی انجام دادن کارهای خوب مث کمک ب سالمندان خوشحالم نمی کنه ..


خدا عاقبتمون رو به خیر کنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۲۳
گل بارون زده بهاری

درد من نون نیس ,آب نیس ..

جمعه, ۸ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۵۶ ب.ظ

سلام بر همگی ...

آخرین اخبار من به شرح ذیل می باشد.

1.کلاس طراحی میرم.

2.باشگاه والیبال می رم.

3.هیچی بهم نمی چسبه چون از زمانی که کسی برایم محبوب بوده و یا محبوب کسی بوده ام خیلی وقته گذشته ..

4.احتمالا مغازه هامون رو بفروشیم .

5 .احساس پوچی دارم .

6.دلم برآی یکی تنگ شده که دیگه تعلقی بمن نداره و یک فرد متاهله و وجدانم اجازه نمیده بهش بزنگم ...چون واقعن تصور می کنم اگر خودم بودم اصلا دوست نداشتم گذشته م قاطی زندگی آیندم باشه و کوچکترین آسیبی بهش بزه م و این درد بدیه ...و همین باعث حس درد بدی تو وجودم میشه خصوصا اینکه هیچ جایگزین مناسبی هم براش پیدا نکردم ...

اصلا یه اوضاعی شده ,انگار احساس دوست داشتن یا دوست داشته شدن یه چیزی بوده تومایه های افسانه های قدیمی  ,خب دروغه آدم بگه نیاز به محبوبی نداره ,ولی چ محبوبی ....محبوبانی که فقط به فکر ارضای غرایز خودشونن و می خوان به آب بزنن و خیس نشن و هیچ تعهد و اثباتی رو حرفاشون ندارن ,رفیق بشن یار بشن اما به محض اینکه میگی من زنت نیستم یا آقا جون شمابا اخلاق و رفتار من آشنا شو چکار به گرما و سرمای من داری فرت دوست داشتن و علاقه رو فراموش و خداحافظی می کنند که البته برن به جهنم ,حتی اصن خود زن هم ,بخدا تجاوز محسوب میشه سکس اجباری ,دیگه تو دوران آشنایی خیلی آقایون پر رو شدن که انتظار تصاویر نیمه لخت و چت های سکس و مکالمات سکس دارند ,و اینا همش بخاطر محدود بودن فضای ایران لعنتیه ..و همین باعث شده بی خیال جنس آقایون شم ..و فقط یه ازدواج سنتی فکر کنم ..

شایدم خیلی محدود و بسته فکر می کنم ولی من بمیرم نمی تونم ب چیزی که مطمئن نیستم مال من میشه یا نمیشه ابراز علایق یا احساسات کنم .و شاید متعلق به دوران قاجار هستم و الان بدنیا اومدم ...

شاید اگر تو کشور یا شهر یا خانواده ای دیگه ب دنیا می اومدم ..اینطوری فکر نمی کردم ..بهر حال زشت یا زیبا همینم و دوست ندارم عوض شم چون آرامشم جدن بهم می خوره ..

شاد باشید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۵۶
گل بارون زده بهاری

سوتفاهم

جمعه, ۱ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۵۳ ق.ظ
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۵۳
گل بارون زده بهاری

پیرزن جوان

سه شنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۴ ب.ظ

سلام ..

در جوانی پیر شدم الکی  ..خخخخ تمام بدنم درد می کنه فکر کنم چون جای خوابمو عوض کردم ..

چهره ی خودمو از دور که تو آینه می بینم هنوزم مث دبیرستانی هاس قیافه م

بینیم در حد عمل مشکل نداره ...فقط بزرگترین مشکل چهره م نمایان شدن لثه م هست وقتی می خندم و کل اعتماد ب نفسمو برده زیر منگنه ...

که البته طبق آخرین تحقیقاتم با عمل لیفتینگ میشه لثه رو بالا برد ...خیلی خوشگل میشم اگه لثه م مشخص نباشه ..و میخوام در آینده ن چندان دور جهت عمل لیفتینگ و چند تا ایمپلنت به پزشکان تهران مراجعه کنم چون مطمئنن اونا تبحر بیشتری در زیبایی چهره و معماری لبخند دارند ..و در اینستاگرام همش پیج دندان پزشکان رو دنبال می کنم و به این رشته پر در آمد خیلی علاقمند شدم ولی چ دیر ...و چقدر زود دیر می شود....

تابستان پر از تنشه, استرسه, یاد آوری خاطرات تلخه ...یادم نمیاد تابستان این چن سال اخیر یعنی از 91تا الان آرامش روحی داشته باشم با این وجود باز هم عاشق این فصلم ...حتی دیگه نه بستنی ها و نوشیدنی ها  و نه میوه های خوش آب و رنگش برام طعمی نداره ..خودم میدونم این روزایی که سپری میشه اسمش جوونیه. ..

موضوع تنش :ازدواج برادرم و فروش اموال پدری تقسیم و جدا شدن من و خواهرم بعلاوه انتقال خواهرم از سنندج ب اینجا که ممکنه بشه یا نشه

و حتی ممکنه خونه مون بره یه استان دیگه که البته خواهرم چون عاشق این شهر کوچکه حاضر نیس خونمون ب اونجا انتقال پیدا کنه و میگه همینجا خونه می گیریم و من رفت و آمد می کنم .یعنی من و خواهرم تو جاده های سنندج کرمانشاه و ایلام رسمن می پوکیم 

و بخاطر فروش اموال پدری که اینجانب حقیر بشدت نیاز ب  استقلال دارم چ مالی و چ عاطفی ,چون آویزان بودن هیچ سنخیتی با من مغرور نداره 

منی که بمیرم حاضر نیستم ریالی از کسی بگیرم.

تو زندگیم این غرور لعنتیو خیلی حفظ کردم نمی خوام 1 صدمش رو از دست بدم ..حالا تو این هیری ویری تاریخ مصرف روکش 5 تا از دندونام تموم شدند و  سقوط کردند الکی رو دهنم چسبوندم پایه هاش ضعیف شدن ..دیگه کم کم برم خودمو آماده کنم برای رفتن پیش دندان پزشکی ب امید اینکه بهبودی حاصل شود..



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۵ ، ۱۴:۰۴
گل بارون زده بهاری

غذا

پنجشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۰۷ ب.ظ
سرام
تو اون حالتی ام که دوس دارم یه چیز خوشمزه بخورم ولی هیچی خوشمزه نیس البته خودم اقدام ب پخت آبگوشت نمودم و الان منتظرم آماده شه
کلا از غذاهای خشک خوشم نمیاد و بعلت مشکلات گوارشی و حساس بودن لثه م علاقمند ب خوردن انواع سوپ آش و آبگوشت هستم
پروپوزالم تایید شده و این بهترین اتفاق زندگیم بوده از ده روز پیش
البته عید فطرم انصافا خوب بود و چسبید
تصمیم دارم تابستان رو تعطیلات رو هدر ندم مث دوسال گذشته م پربار باشه
و اگر بتونم بخشی از پایان نامه مو انجام بدم هر چ زودتر فارغ تحصیل شم
دوست دارم یه تغییری تو خودم ایجاد کنم ..
من از اونایی ام که بچه لوس خودم بودم ..
می خوام یکم جدی شم ,دیگه لوس بازیو تنبلیو بزارم کنار ..
و مرتب و جدی باشم..
خدا کنه بشه ..
و البته دوست دارم در آینده محل زندگیمو عوض کنم و جای بهتریو برای زیستن انتاب کنم .
و اغلب دوستام بخاطر این ازدواج می کنند که مبادا پدر و مادرشون فوت شه و تنها بشن که من دیگه اون ترسم ندارم چون بسرم اومده و می خوام اونقدر مستقل باشم که در آینده اول یه مدت کامل تنها زندگی کنم و بعد ازدواج کنم که این تنهایی نقطه قوت و استحکامم بشه نه نقطه ضعف من ونقطه  ناز برای طرفم
این هم از می خوام ها و بودن های من ..
شاد باشید

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۵ ، ۱۸:۰۷
گل بارون زده بهاری

ماه رمضون

دوشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۲۹ ق.ظ

سییییلام ..

الان با گوشیم وارد بیان شده ام..

خیلی دوست دارم روند خوابیدنم به حالت قبل برگرده 

اخه تو ماه رمضون یه شب رو هم بطور پیوسته نخوابیدم با اینکه سه هفته شو و روزه نگرفتم ولی کل سیستم خوابم ب علت سر و صدا دعا خوندن و بیدار شدن هم اتاقی ها و این اخرا هم هم پیاله شدن خودم بهم ریخته

بعد از ماه رمضون تصمیم گرفتم برم کلاس زبان و حتی برام مهم نباشه صفر شروع کنم چون بالاخره این نقطه آغاز رو باید آغاز کرد.

راستی بعد از اتمام دانشگاه دوباره پی گیر دوره های تعمیرات موبایل خواهم شد و مغازه شو میزنم ..

الان صدای قرآن و دعا از مساجد شروع شد 

سه تا مسجد اطراف خونه مون هست ..خخ صدای همشون با هم قاطی شده ...اما قربون خدا برم ,مطمئنم خدا خودش راضی نیس با این صداها بیماری بیدار شه ...

دلم برای دوستم تنگ شده,باید برم خونه شون ..همون که ماجرای ازدواج افسانه ایشو نوشتم ..

ببخشید مث همیشه پراکنده گویی کردم 

ایام بکام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۵ ، ۰۳:۲۹
گل بارون زده بهاری