نوستالژی این روزای من ...

نوستالژی این روزای من ...

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

Join the telegram

جمعه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۴۸ ب.ظ

سلام

امروز این پیام رو دیدم تو تلگرامم دیدم : زارع وارد تلگرام شد ...باورم نشد خودش باشه ..شماره ش رو دیدم ,اتفاقا همون شمارا ای بود که 4 رقم آخرش رو با شماره من ست کرده بود ...خیلی هیجان زده شدم ..ضربان قلبم بالا رفت ..و خاطرات مث یک فیلم از کنارم رد شد و بلافاصله پروفایلم رو چک کردم که عکس روش نباشه و بلافاصله برنامه رو بستم و همچنان که تو فکر بودم و تو اینستا می چرخیدم و به این فکر می کردم من چرا هنوز فراموشش نکردم و اون داره تدارک عروسی شو می بینه ...از خودم گله دارم ...


روزتون خوش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۵ ، ۱۳:۴۸
گل بارون زده بهاری

یک روز آفتابی

سه شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۱۶ ق.ظ

دیروز حالم خیلی بد بود ...

شب قبلش به علت رفلاکس شدید معده تا 4 و نیم صبح نخوابیدم و وقتی هم بیدار شدم دیدم مرضیه زنگ زده و گفته بیا مایسا رو ببر خونه تون ,ما داریم میریم کرمانشاه ,وقتی خونه شماس,بهونه نمی گیره ...

و مایسا خیلی بد اخلاق هست و شدیدن لجباز

و من حالم خیلی بد بود و حوصله یکی به دو کردن با مایسا رو نداشتم 

نتیجه آزمایش پاتولوژی قابل تشخیص نبود و نمونه رو برای تهران فرستادن و تا اردیبهشت جوابش نمیاد ..

الان حالم خوبه ..


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۱۶
گل بارون زده بهاری

بی خوابی

دوشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۲۶ ق.ظ

بی خوابی بسرم زده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۲۶
گل بارون زده بهاری

اول دبستان

چهارشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۰۲ ب.ظ

کلش آف زامبی رو کلش آف مذهبی خوندم ...

خخخ

بهتره برم دوباره کلاس اول دبستان رو بگذرونم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۰۲
گل بارون زده بهاری

خون آشام

دوشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۲۳ ق.ظ

دیروز رفتم نظام مهندسی 

هفت خان رستم رد برای گرفتن کار از نظام مهندسی باید طی کرد ...

گفتن هنوز ارشدت رو تموم نکردی و امتیاز لازم برای کسب رتبه پیمان کاری نمی تونی بگیری ...

دیروز هم سابقه کار داشتم هم گواهی دو سه تا دوره اما هر کدوم رو به بهانه ای و طبق قانونی رد کردند ...می دونم پارتی بازی میشه ...

می دونم ...اما نمی خوام خون آشام بشم ...

وقتی بجه بودم چن تا فیلم خون آشام دیدم ...دیدم که خون آشام ها وقتی خون یه آدم سالم رو می مکند اون آدم هم به خون آشام تبدیل میشه ...

خون من زیاد مکیده شد,اما نمی خوام خون آشام بشم و با مکیدن خون بقیه به حقم برسم ...

و اما برادرم حالش خوبه ...فقط لکنت زبان داره و درست نمی تونه صحیت کنه..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۲۳
گل بارون زده بهاری

صبر 2

شنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۱۸ ق.ظ

همیشه فکر می کردم ته دنیا یعنی مرگ مادر و نبود پدر 

الان فکر می کنم یک ثانیه مریضی اعضای خانوداه ت بدترین دنیاست ..

اونقدر فکر کردم که تمام بدنم درد می کنه ..

نمی تونم برگردم ایلام 

نخ می تونم غذا درست کنم

به سختی موهامو شانه می کنم...

صبر ..

چ واژه غریبه ای شده 

خدایا من خیلی صبور بودم ...دیگه نمی کشم 

خدایا اگه تقدیرت بر نمی گرده ,صبر من رو برگردون. .

امروز رفتم ملاقات برادرم 

بشدت لکنت زبان داشت و اصلا نمی دونست کجاست و برای چی اومده 

و عصبی و بی قرار ...دکتر مرخصش کرد اما به اصرار گفتیم یه شب دیگه بزارید بمونه و استراحت کنه ...

اگه یکم تو این چن روز قلبم هزار تکه شده دروغ نگفتم ..

از مرگ می ترسم ...از سرطان ...

نمی خوام منتظر باشم روزی بیاد سرطان بگیرم 

ترجیح میدم خودم تاریخ مردنم رو انتخاب کنم ...

می ترسم از دیدن مریضی بعدی تو خونه مون ...

می ترسم از مرگ دیگری 


۱ نظر ۳۰ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۱۸
گل بارون زده بهاری

صبر

پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۴۶ ب.ظ

خدایا بابت داده و نداده ات شکر ...

می دونم درد و رنج و مریضی و مرگ حقه 

خدایا خودت کمکم کن ..

خدایا بهم صبر بده فقط صبر می خوام 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۴۶
گل بارون زده بهاری

کیست یا غده؟

چهارشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۲۷ ب.ظ

سلام ..

دیروز داشتم خودم رو برای امتحان اتوکد امروز آماده می کردم که برادرم زنگ زد و گفت اون یکی برادرم تشنج کرده و حالش وخیمه 

منم بی خیال جلسه رفع اشکال شدم زود خودم رو مرتب کردم رفتم خونه شون ,عموم و پسر عمه م اونجا بودند ..من و زن داداشم و برادرش و برادرای من بسمت کرمانشاه روانه شدیم..تا ساعت 6 عصر هم هیچ دکتری مطبش باز نشد البته من تو خونه این قضیه رو یاد آور شدم ولی وخامت حالت برادری به حدی بود که بقیه این حرفا حالی شون نبود ...

با اینکه خیلی اصرار کردن برم کلاس اتوکد ..قبول نکردم ..

واقعا اگر هم می رفتم چیزی متوجه نمی شدم ..چون ذهنم اونجا بود ..

برادرم تکلم و حافظه اش دچار مشکل شده و خیلی ضعیف و هر چی می خورد بالا می آورد ...

دو تا دکتر رفتیم ..

یکیشون گفت پنج شنبه عمل میشه و دیگری همون لحظه نامه بیمارستان رو نوشت و گفت الان ببرید بستری کنید فردا عملش می کنم ...

و امروز عمل شد (کیست رو با آمپول خارج کردن )اصلا من از این مدل عمل خوشم نمیاد ...

همه دکترا گفتن کیست هست ولی امروز دکتر بعد عمل گفت هم کیست بوده هم غده داشته ..

و این خیلی ناراحت کننده بود و خیلی سخت 

البته من دیگه سرطان رو ب عنوان بخشی از زندگیم قبول کردم..

توکل بخدا 


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۲۷
گل بارون زده بهاری

عمل

چهارشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۰۷ ب.ظ

برادرم امروز عصر عمل میشه 

دارم از استرس می میرم..

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۰۷
گل بارون زده بهاری

دل 3

يكشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۲۲ ب.ظ

ح بهم پیام داد و گفت تو با اون پسره که من رو هک کرده ارتباط داری؟ منم از آنجایی که  آدم رو راستی هستم و حال و حوصله نقش بازی کردن ندارم  و هم اینکه می خواستم بدونه دستش پیش من رو شده و دیگه دست از سر کچل من برداره ، به ح گفتم که اون پسره بهم پیام داده و اونم وحشت کرد ...

و تعجب کرد که من رو هم پیدا کرده ..

بعد گفت ای دی تلگرامم رو هک کرده ..گفتم زیرش نزن همه اون پیام ها خودت بودی ..و اونم دیگه هیچی نگفت ..بعد گفت تو چی گفتی ...منم گفتم به اون طرف گفتم تو یک مریض جنسی هستی و ح هم کلی هم بدهکارم کرد بایت این حرف 

بعد گفتم توقع نداشتم با یه همجنسگرا رابطه داشته باشی 

اونم اندازه 3 صفحه A4 برام تایپ کرد ..

و یه سری دروغ تحویل من داد و گفت من ساده بودم گولش رو خوردم تو گولش رو نخوری ...گفتم من همه مشخصاتم رو اشتباهی بهش دادم و آبروی من نمیره ,گفت با پول یا با تهدید راضی ت می کنه منو نابود کنی 

منم گفتم اونقدر نامرد نیستم شریک آبرو ریزی کسی باشم 

بهش گفتم توقع نداشتم با یه هم جنس گرا رابطه داشته باشی ...

کلی مظلوم نمایی کرد و گفت سرطان پروستات گرفتم و  ..آخرش قاطی کردم گفتم کم مظلوم نمایی کن

بهم گفت اکانت تلگرام و اینستاگرامت رو حذف کن که برات شر نشه ...

منم گفتم این کار رو حتما انجام میدم ..

گفت در حق من خیلی بدی کردی  گفتم بدی من فقط دلداری دادن اون پسره بود ,همین 

به اون پسره پیام داد تو اینستا,گفتم بی خیال ح شو,دیگه هر چی بود تموم شده و...اونم خیلی بهش برخورد ..گفت ح بمن وعده زندگی در آمریکا رو داده ,پولای من رو بالا کشیده و با احساسات من بازی کرده ..و تا دیوونه ش نکنم و آبروش رو نبرم ازش نمی گذرم ...

آخرشم پنجره دیگه ای از دنیای ح رو بهم نشون داد و گفت شاید باورت نشه ولی هدف ح از همه ابن کار هدایت من بوده ..چون اینا اعتقاد دارن اگر کسی در امر به معروف و نهی از منکر با زبان هدایت نشد نیاز به فردی قوی پیدا میشه که تلخی حرام رو بهش نشون بده و لذت حلال رو جایگزین کنه ..

گفت بعد از کات کردنش و خرد کرد شخصیتم  (ارتباط جنسی نوع ارباب و برده ای ) تمام تلاشش رو کرده که من زن بگیرم..

ولی با این تفاسیر ازش نمی گذرم حتی اگر هدف هدایت من بوده باشه 

منم واقعا هنگیدم. .

بهش گفتم می ترسم آخر این قضیه به قتل یکی از شما دوتا ختم بشه پای من وسط بیاد و حیثیتم بره ,برای همین اگر حذف اکانت کردم ناراحت نشی 

خیلی تلاش کرد حذف اکانت نکنم ..ولی واقعا احساس خطر می کردم ...

بهش گفتم مواظب خودش باشه و آخر شب حذف اکانت زدم ..

بخاطر این قضایا دچار شوک شدید شدم ..

ح هم باز پیام داد گفت چرا پیام هارو فور وارد کردی ,منم گفتم من یه دونه از پیام های تو رو براش نفرستادم تو خودت ساده بودی و گولش رو خوردی باهاش حرفای خاک برسری زدی (با یه آدی فیک باهاش س...س چت کرده بود ) و اونم از همون چت برای آبرو ریزی تو استفاده می کنه

به اونم گفتم به اندازه کافی اعصابم خرد شده ,لطفا دیگه پیام نفرست..

نمی دونم خوب کردم یا بد کردم ؟

واقعن جز مواردی بود که خوب یا بد تشخیصش خیلی سخت بود ..

اون پسره گفت دخترا خیلی ساده ن و معمولا به سرعت گول ظاهر و حرفای ح رو می خورن و همه مث تو عاقل نیستند  و معلوم نیست تا حالا به چندین نفر تجاوز کرده (به اسم هدایت اسلامی ) و رهاش کرده و ازم خواست حداقل یکبار با استاد رزمی کار ح صحبت کنم و کمکش کنم تا دست ح رو شه ، اما قبول نکردم ...نتونستم اعتماد کنم و هم اینکه احساس کردم ح زمانی استادم بوده و حق شاگردی و استادی این نیست..

اصلا حالم خوش نیست ..

از کرمانشاه و کرمانشاهی بیزارم ..

از مرد جماعت متنفر شدم ...

دیشب به مسیح گفتم مسیح جان به بابات حق میدم اجازه نده بری باشگاه ، گفت خودمم میدونم عمه ...و حرف رو عوض کرد.

برادرم بشدت مریض هست و همش دچار تشنج و سردرد و سرفه شدید میشه و از اون آدمایی که دکتر رفتن رو قبول نداره...

دیشب به سختی راضیش کردیم بره دکتر ..

حتی حال ندارم برم کلاس اتوکد.

وقتتون خوش





۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۲۲
گل بارون زده بهاری