نوستالژی این روزای من ...

نوستالژی این روزای من ...

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

خ

يكشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۲:۰۸ ب.ظ

میخواهم برگردم...

به روزهایِ خوبی...

که مادربزرگ زنده بود...

که پدربزرگ، نفس می کشید...

برگردم به حیاطِ قدیمیِ ساده ای!

که همیشه ی خدا... بویِ کاهگِل و شمعدانی می داد...

رویِ حاشیه ی حوضِ آبی رنگِ میان حیاط بنشینم و آب بازی کنم...

خیس شوم،

آنقدر که غصه و بی مهری ها از جسمِ خسته ام پاک شود...

می خواهم به روزگاری برگردم که سفره ی ساده ی مادربزرگ، انگار به اندازه ی آسمان، وسعت داشت ...

و هیچکس از سادگیِ غذا 

یا کوچکیِ اتاق، شکایت نمی کرد!

آن روزها همه چیز بی تکلف و دلنشین بود...

همه مان بی توقع، خوش بودیم...

بدونِ چشم داشت، محبت میکردیم...

و از تهِ دل می خندیدیم...

دلم برایِ خنده هایِ بی ریایم...

برایِ دلخوشیِ ساده ی آن روزهایم تنگ شده...

پدربزرگم رفت ... مادربزرگم رفت ...

و آن دورهمی هایِ جانانه...

به خاطرات پیوست...

روزهایِ خوب بر نمی گردند...

افسوس...

ما برایِ بزرگ شدنمان

بهایِ سنگینی پرداختیم...


 #نرگس_صرافیان



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۲/۳۰
گل بارون زده بهاری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی