نوستالژی این روزای من ...

نوستالژی این روزای من ...

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

متفاوت بودن

يكشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۰۳ ب.ظ
سیییییلام 
اول اینو بگم خداوند رو هزاران بار شکر می کنم بخاطر وجود بنیامین 
شاید تنها کسی که احساس می کنم با تمام وجودش قدرم رو می دونه 
دوباره برام یه عالمه کادو فرستاد این بار خیلی بیشتر حدود دو سه ملیون شد
یه پلاک زنجیر طلا برای من ,یه پلاک زنجیر نقره برای خواهرم گلدان بن سای ,کیک و گز و پولکی در انواع طعم و گل رز و یه کارت هدیه 500 ی 
خب شاید برای کسی که این متن رو می خونه بگه اینا ک خیلی عادیه
ولی خب برای من عادی نیست 
چون من و بنی از طریق فیس بوک آشنا شدیم و اون آنسوی مرزها .
و او هنوز من رو ندیده 
خب منم رفتم یه عالمه لواشک حدود 4 کیلو و خلال بادام و انجیر زرشک قرمز و سیاه و زعفران و چای ترش یک کیلو گرفتم براش فرستادم 
و هزینه ارسال حدود 400 شد 
واس ارسالش خیلی ترسیدم حدود یک ملیون بشه و نتونم بفرستم 
و خدا روشکر با پولی که خودش فرستاد تونستم مقداری سوغاتی بگیرم بفرستم.
و اتفاق بدی که افتاد این بود : ک کارت ملی مو فراموش کردم و تو اداره پست هم قبول نمی کردن 
حالا تصور کنید من بآ یک کوله پشتی پر لباس و یه لپ تاپ و دو تا نایلون بزرگ سوغاتی و یه کیف دستی به سمت کرمانشاه راه افتادم که سوغاتی هارو برای بتی بفرستم و برگردم ایلام,منتهی به تاکسی گفتم بره ترمینال کوله و لپ تاپ رو دادم دست راننده خودم برگشتم اداره پست بعد اونجا بهم گفتن برو خونه کارت ملی تو بیار ,کارت دانشجوی و نظام مهندسی هم همراهم بود ولی قبول نکردن 
اشک تو چشام جم شد تو کرمانشاه هم آشنایی نداشتم 
هر چی التماس کردم قبول نکردن. 
آخرش قهر گونه اومدم بیرون .
به یکی دوتا از دوستام زنگ زدن که نتونستن کمک کنن 
می خواستم برم ترمینال کوله و لپ تاپم رو بیارم برگردم خونه و دوباره فرداش برم کرمانشاه ,که یکی از همسایه های قدیمی مون رو دیدم ,باهاش سلام علیک و بلافاصله پرسیدم کارت ملیت همراه هست اونم گفت اره ,و ازش کمک خواستم و به کمک اون وسایل رو برای بنی پست کردم و به اون دست خدا رو شونه م حس کردم و حتی همسایه مون گفت چنور خدا تو رو خیلی دوست داره و خیلی کیف کردم 
و به ایلام بازگشتم 
و دیروز تو خوابگاه استراحت کردم .
و کل خوابگاه رو گشتم و تخت پایین نبود که نبود 
فقط یه اتاق متروکه بود که متاسفانه اشتباه تو امور خوابگاه ها همون رو برام زدن 
فضای اتاق معادل خرابه بود و حتی دو ترم بود که هیچ دانشجوی حاضر به رزرو کردنش نبود نشستم تمیزش کردم  و موکت کاری کردم کف اتاق رو و گلیم فرش آوردم و الان سر رزرو کردن بقیه تخت هاش رقابت بین بچه ها 
و خوشحالم تخت پایین و طبقه همکف اتاق گرفتم 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۷/۲۳
گل بارون زده بهاری

نظرات  (۳)

چه دوستان خوبی

+خسته نباشید
پاسخ:
مرررردسی
۲۳ مهر ۹۶ ، ۲۳:۱۷ هادی حسن زاده
!
پاسخ:
تعجب؟؟؟؟
عاقا منم از این دوست پسرا میخواااااام
گردنیت مبارکت باشه دوست جونم
خداروشکر که تونستی برا ارسال کنی
خوشم میاد عین خودم بلدی اتاقو عین دست گُل کنی (:
پاسخ:
فدای تو بشم عزیز دل 
آره اتاق رو برق انداختم و در عوض تشکر اومدن بهم می گن باید برای موندن 
تو این اتاق تعهد بدی بعدا هیچ اعتراضی نداری (اتاق سابقه موریانه داشته )

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی