پاییز بی باران
پنجشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۱۴ ب.ظ
عید 96 از این خونه می ریم ...
خونه ای که 29 سال توش زندگی کردم
شاید خونه شیک و محله شیکی نبوده ،ولی خاطرات روزهای کودکی و جوونیم اینجا بوده ...
هییییییی، وقتی به رفتن فکر می کنم قلبم از جا کنده میشه ، یه بار یه خانم اومده بود برای خرید خونه،خیلی خوشش اومد و می خواست بخردش ،اون شب من تا مرز سکته قلبی رفتم ...خداروشکر زنه دیگه برنگشت ...
اینجا بوی مامانم رو میده ...صدای دست مامان وقتی نون درست می کرد ...یا وقتی تو آشپزخونه مشغول آشپزی بود ..
صدای بابام وقتی ازم آب می خواست ...صدای دعواهای مامان بابام ...
ولی عید از اینجا رفتنمون دیگه حتمی شده ...
و ممکنه(هفتاد درصد) اواخر بهار یا تابستون هم من برم آلمان پیش خواهر کوچکم ..
و چنور می رود ...
شایدم قبل از همه اینا از این دنیا رفتم ...خدا می دونه
بغضی یخ زده تو گلومه ...
خدایا کمکم کن
خونه ای که 29 سال توش زندگی کردم
شاید خونه شیک و محله شیکی نبوده ،ولی خاطرات روزهای کودکی و جوونیم اینجا بوده ...
هییییییی، وقتی به رفتن فکر می کنم قلبم از جا کنده میشه ، یه بار یه خانم اومده بود برای خرید خونه،خیلی خوشش اومد و می خواست بخردش ،اون شب من تا مرز سکته قلبی رفتم ...خداروشکر زنه دیگه برنگشت ...
اینجا بوی مامانم رو میده ...صدای دست مامان وقتی نون درست می کرد ...یا وقتی تو آشپزخونه مشغول آشپزی بود ..
صدای بابام وقتی ازم آب می خواست ...صدای دعواهای مامان بابام ...
ولی عید از اینجا رفتنمون دیگه حتمی شده ...
و ممکنه(هفتاد درصد) اواخر بهار یا تابستون هم من برم آلمان پیش خواهر کوچکم ..
و چنور می رود ...
شایدم قبل از همه اینا از این دنیا رفتم ...خدا می دونه
بغضی یخ زده تو گلومه ...
خدایا کمکم کن
۹۵/۰۸/۱۳