صبح
شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۳۹ ق.ظ
سلام
یه فیلمی چن سال پیش از حمید گودرزی و حدیث فولادوند دیدم که هر روز صبح حافظه دختره پاک می شد و آخر سر هم باهم ازدواج کردند
حکایت درد های منم اینطوری شده هر روز صبح بیدار میشم می بینم هیچی سرجاش نیست مادرم و پدرم فوت شدند دیگه سیوانی تو زندگیم نیست و یهترین دوستم طی یک عشق نافرجام به قتل رسید اینا چیزایی که بعد از هر باز شدن پلکم جلوی چشام رژه میرند
خب هر روز میزان دردهای من داره بیشتر میشه ؛چرا من به خود باورری نرسیدم ،چرا هر روز قلبم درد می گیره
خدا جون آرامش از صبح های زندگی من پرکشیده سه سال هست هر روز با همین وضع از خواب بیدار میشم ....ولی تا کی
ایکاش سه سال پیش می مردم ،اگر هم ازدواج کنم می دونم طرفمو خسته می کنم از بس صبحها آزارش میدم..
از صبح اونم نوع شنبه س بیزارم
۹۵/۰۲/۲۵
مختص ما نیست